معاویه پس از مشورت با بزرگان خاندان خویش از عمروعاص کمک خواست و طی نامه ای برای او چنین نوست :
داستان علی و طلحه و زبیر و عایشه مادر مومنان چنان شد که خبر داری[1]، اکنون همر جریربن عبدالله پیش ما آمده است که از ما برای علی ع بیعت بگیرد و من هیچ تصمیمی نگرفته ام تا ترا ببینم. اکنون پیش من بیا تا در این باره با تو گفتگو کنم، والسلام.
پس از آمدن عمروعاص ، معاویه سه موضوع را به عنوان مشکلات پیش آمده برایش مطرح کرد: یکی گریختن محمدبن ابو حذیفه از زندان با یارانش که از دشمنان سرسخت اوست و دیگری اعلان جنگ قیصر روم با شام و سوم هم موضوع جریر نماینده ی حضرت علی ع و نامه اش مبنی بر این که یا بیعت کند و یا اعلان جنگ[2]. عمروعاص دو تای اولی را خیلی ساده[3] برای معاویه حل کرد: اینکه سوارانی را در پی محمدبن ابوخذیفه بفرستد اگر بر آنان دست یافت که موفق شده و گرنه رهایشان سازد که به او زیانی نمی رسانند. و اما مرتبط با قیصر روم این که با دادن قول آزادی اسرای رومی از او تقاضای صلح و سازش کند که او هم بی تردید خواهد پذیرفت. اما او پیرامون موضوع علی ابن ابی طالب ع به معاویه گفت که: پس بدان مسلمانان هر گز تو را با او مساوی نمی دانند... در این رابطه یعنی پیرامون موضوع یا مشکل سوم، مراوداتی در قالب گفت و شنود و یا پرسش و پاسخ بین معاویه و عمروعاص صورت گرفت و لذا این امر به نتیجه نرسید. زیرا که عمروعاص چاره اندیشی در رابطه با آن برای معاویه را منوط و مشروط به حکومت مصر کرده بود. امری که نخست برای معاویه سخت گران آمد اما وی بعد ضمن مشورت با برادرش عتبه این شرط عمروعاص را پذیرفت و بنابراین میان خود و عمروعاص در این مورد نامه ای نوشتند. پس از این معاویه از وی مرتبط با مشکل سوم یا نامه ی علی ع که از وی خواسته بود که یا بیعت کند یا اعلان جنگ، مشورت و نظر خواهی کرد...عمروعاص ضمن گوشزد کردن بیعت مردم عراق با علی ع به معاویه، اینگونه ادامه داد که وی یعنی معاویه باید از دعوت مردم شام برای خلافتش [4] بپرهیزد که کاری بسیار خطرناک است اما چاره ی کار را در این دانست که معاویه نخست بزرگان شام را برای این کار آماده سازد و دلهایشان را با خود موافق نماید به نحوی که یقین پیدا کنند که علی ع در کشتن عثمان دست داشته است. سپس او شر حبیل بن سمط کندی را به عنوان بزرگ مرم شام به معاویه معرفی نمود و به او گفت چاره ی تحقق آن هم این است که او را نزد خود فرا خوانی و البته برای رسیدن به مقصود بر سر راه او در طول مسیرش کسانی را که مورد وثوق و اطمینان او هستند را قرار دهی به نحوی که همه یک زبان به وی (شر حبیل) ضمن دیدارش بگویند که " عثمان را علی کشته است[5] " و بنا بر این تنها این سخن است که مردم شام را برای تو جمع می کند که لازمه ی آن هم این است که این موضوع در دل شر حبیل جای گیرد که وقتی این چنین شد از دل او بیرون نمی رود و در واقع منظور حاصل می شود. با این تدبیر معاویه نیز همینگونه عمل کرد و ابتدا افراد مورد وثوق شر حبیل را خواست و با توجیه شان آنان را بر سر راه او نشاند و سپس هم دعوت نامه ای برای شرحبیل نوشت تا نزد وی برود، و روشن است که در بین راه و مسیر حرکت وی اتفاق مورد نظر رخ داد و با تحریک هر یک از اینها در ضمن ملاقات با او و گفتن جمله ی مذکور؛ این امر در دل شر حبیل پرورش یافت که " علی عثمان را کشته است" . و این مهم زمانی در وی به کمال رسید که بزرگان شام نیز که به دستور معاویه به استقبال او به هنگام ورودش به دمشق رفته بودند نیز این سخن را تکرار می کردند. پس وی خشمگین پیش معاویه آمد و به او گفت: مردم همگان می گویند که پسر ابوطالب عثمان را کشته است به خدا سوگند اگر با او بیعت کنی ترا از شام بیرون خواهیم کرد. و معاویه گفت که هر گز از دستورش سرپیچی و حتا مخالفت نخواهد کرد که او خود نیز یکی از آنان است. حال چون معاویه می دانست که مردم شام با شرحبیل هستند لذا به او گفت که این کاری که او قصد انجامش را دارد در این صورت امکانپذیر است که رضایت عموم را بگیرد و این هم در گرو این است که او ضمن حضور و حرکت بین مردم، آنان را آگاه نماید که در طلب خون خلیفه ی خود عثمان می باشد و جهت تحقق این امر از آنان بیعت بگیرد. شر حبیل نیز اینگونه عمل کرد و با رفتن به تمام شهرهای شام و گفتن این که : " (1) علی عثمان را کشته است و (2) بر دیگر سرزمین ها پیروز شده و (3) حال قصد این سرزمین را نموده و (4) تنها کسی که می تواند با علی ع بجنگدْ معاویه است "[6] ؛ لذا مردم را تحریک به قیام کرد به نحوی که همه ی مردم دعوت او را پذیرفتند. در پی این موضوع وقتی معاویه دانست که مردم شام با او بیعت خواهند کرد بنابراین به جریر نماینده ی علی ع گفت که به نزد آن حضرت بر گردد و بگوید که او و مردم شام تقاضای بیعت با او را نمی پذیرند[7] و ...[8] بعد ابتدا معاویه و سپس علی ع در قالب شعر مواردی را به ترتیب مرتبط با سوابق و فضایلشان و موقعیتشان بر اساس توانایی شان و بیعت مردم با آنان به یکدیگر یادآور شدند... [9] »
[1] - اشاره به همان جنگ جمل و نتیجه ی آن است. از این امر بر می آید که معاویه در این جا و پس از رخداد جمل از عمروعاص کمک خواسته است. و در واقع اقدام اولیه ی او در بازگرداندن نماینده ی حضرت علی ع( سهل بن حنیف ) از مرزهای شام پیش از موضوع ناکثین و برابر روش حضرت علی در گرفتن بیعت از کارگزاران دوران خلافت عثمان در سرزمین های اسلامی بوده است. مقوله ی جمل مقوله ای که نه تنها معاویه را به یاری خواستن از عمروعاص ِ آزمند تر از خود او به حکومت و نیرنگ باز تر از خودش وادار کرد بلکه شاید باعث شد تا خبر پیروزی علی ع بر ناکثین و پیمان شکنان؛ دیگران از کارگزاران عثمان خلیفه ی قبلی را نیز به این فکر بیندازد یا به این فکر انداخته باشد که بهتر است با آن حضرت به عنوان خلیفه ی مسلمین و امیر مومنین بیعت کنند و در کوفه به نزدش بروند و ... ( والله اعلم )
[2] - حضرت علی ع به عنوان خلیفه ی مسلمین که مهاجر و انصار و دیگران از حضار در مدینه با وی بیعت کرده اند در این جا باز روش مصالحه را در پیش گرفته است و علاوه بر اینکه بیعت و تسلیم شدن معاویه را مقدم بر اعلان جنگش دانسته است؛ به وی اختیار داده است که یکی از این دو را برگزیده و پاسخ دهد.چرا که وی از فرمان امیر مومنان سرپیچی کرده است.
[3] - باید اذعان کرد و یادآور شد ساده از آن جهت است که بیان شده است. وگرنه اگر به همین سادگی بود که همان زمان و پیش از آنکه معاویه از عمروعاص کمک بخواهد؛ خود که اهل تدبیر در به کار بستن نیرنگ و ظاهرسازی در امور دین برای فریفتن مردم جهت فرمانروایی بر آنان و بر آمده شدن امیال و آرزهایش بود؛ بدون کمک عمروعاص دست به این کار می زد و حکومت مصر را هم خود بر آن فرمانروایی یا سیادت میکرد و مجبور نمی شد که با عمروعاص در این زمینه کنار بیاید به نحوی که برای دفع به اصطلاح مشکل پیش آمده توسط حضرت علی برایش؛ از او یعنی عمروعاص یاری بخواهد تا به آرزوهایش برسد و ... در واقع عمروعاص تدبیر و چاره اندیشی داشت اما آن را در زمینه های نیرنگ و دسیسه که از اعمال شیطان است به کار می برد و نه در زمینه ی اصلاح و سامان امور مسلمین. به هر جهت هر کس برابر کلام مقدس خداوندی یگانه بار اعمال خود را بر می دارد. پس همانطور که در نامه ی حضرت علی ع به عمروعاص آمده باید انسان از دیگران عبرت و پند بگیرد تا به سرنوشت بد آنها از بدکاران دچار نشود که دنیا فانی است.
[4] - به طور مسلم به صورت مستقیم باید بپرهیزد. چرا که طی تحلیلی می توان گفت که این امر از یک سو کمک می کرده که مردم به قاسط و جابر و باغی بودن وی پی ببرند. و از سوی دیگر علیه وی یکپارچه شده و نه تنها تن به بیعت وی ندهند بلکه در نهایت به علی بن ابی طالب نمایل نشان داده و با وی به عنوان خلیفه ی مسلمین و امیر مومنین بیعت نمایند. پس برای برخورداری از پشتیبانی مردم برای مقابله با علی ع باید به دنبال فکر و روش و چاره ی ناشی از نیرنگ دیگری بود. که این امر را نیز خود عمروعاص با نیرنگ های ظریف و دقیقش که صد البته حاکی از احاطه اش در شناخت امور و روحیه ی عموم افراد و شخصیت های تاثیر گذار در سرزمین های اسلامی و چند و چون فریفتن و در واقع جذب آنان و به تبعش جذب مردم برای تحقق خواسته های نابحق شان بود را برای معاویه جهت اجرا و انجامش چاره نمود. آنگونه که در ادامه ی بحث در متن خواهد آمد که او چگونه چاره اندیشی نمود تا بتواند معاویه را به آنچه که می خواهد برساند و در ضمن آن خود نیز به آرزویش که حکومت مصر بود و به طور کلی دنیا دوستی اش برسد ؛ هر چند که این امارت زیاد به طول نکشید و اجل مهلتش نداد و ... تمام این ها یعنی اینکه افراد نباید بر اساس آنچه دیگران برایشان ذهنیت درست می کنند به پیش بروند بلکه باید بر اساس کلام مقدس الاهی؛ بندگان او سخنان را شنیده و بهترینش را برگزیده و پیروی نمایند تا هم از راهنمایی شدگان از سوی حضرتش باشند و هم از صاحبان خرد که بر آنان مژده است : « ... فبشر عباد، الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ج اولائک الذین هداهم الله ص و اولائک هم اولوا الالباب. (17-18 زمر) . » در واقع باید سخنان را شنید اما پس از اندیشه و خردورزی روی آنها در خصوصشان به عنوان حق تصیمیم گرفت و عمل کرد یا ترویج داد. و این امور از هیچ کسی که رشید و بالغ و عاقل باشد پیرامون هر موضوعی که می شنود و حتا می بیند و به طور کلی به حواس او که مقدمه و پیش نیاز هرگونه اندیشه و ... هستند، ساقط نمی شود چرا که خداوند یکتا در جای جای قرآن با مخاطب قرار دادن مردم و مومنین به این مقولات یعنی اندیشه و دانش و فهم و خرد و ایمان و یقین و سپاسگزاری و یادآوری اشاره و امر فرموده است. و اینکه این همه تنها و تنها به پیروی از آیات قرآن به عنوان بهترین سخن که باید شنید و دنباله رو آن بود تاکید می شود بدان خاطر است که دانسته شود که یکی از آیات آن این است که همه بدانند که نباید هر امر یا گفتاری را بدون تحقیق از هر کسی یا هر جایی که باشد هنگامی که می شنوند بپذیرند یا برای دیگران بگویند؛ چرا که هر عضو از بدن در این خصوص باید پاسخگوی خداوند باشد : « و لا تقف ما لیس به علم ج ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولائک کان عنه مسئولا. (36 اسراء ) » . و حتا اینکه باید دانست که این اعضا در سرای دیگر علیه صاحباشان گواهی خواهند داد. پس نباید پیروی سخنی غیر از حق را مرتبط با هر موضوعی که فقط با اندیشه و مؤلفه های مذکور بر اساس آیات خداوندی به دست می آید را نمود که همانطور که گذشت برابر کلام الاهی هر کس تنها بار خود را بر می دارد و شفیع و یار و یاوری جز خداوند یکتا برایش و به اذنش نیست و تمام اینها بدان خاطر است که خداوند یکتا به همه چیز داناست و بنابراین گمانی جز این نباید داشت: « و یوم یحشر اعداءالله الی النار فهم یوزعون. حتی اذا ما جاءوها شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون. و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا ص قالوا انطقناالله الذی انطق کل شیءٍ ج و هو خلقکم اول مرة و الیه ترجعون. و ما کنتم تستترون ان یشهد علیکم سمعکم و لا ابصارکم و لا جلودکم و لکن ظننتم ان الله لا یعلم کثیراً مما تعملون. و ذالکم ظنکم الذی ظننتم بربکم اردیکم فاصبحتم من الخاسرین. فان یصبروا فالنار مثوی لهم ص و ان یستعتبوا فما هم من المعتبین. و قیضنا لهم قرناء فزینوا لهم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس ص انهم کانوا خاسرین. ( ( 19- 26 فصلت با توجه به آیات14-36 ) .»
[5] - دقت شود که تزویز و نیرنگ برای رسیدن به یک متاع و مقام دنیوی تا چه حد است که برای فریب یک فرد متنفذ شامی تا بدان وسیله برود و از نفوذش در بین مردم هر آنچه را که بدون تحقیق در دلش جا گرفته ترویج و تبلیغ کند؛ می آیند و با واسطه به او میگویند که" عثمان را علی کشته است ". در حالی که معاویه چه در نامه اش به علی ع و چه به میانجی ها می گوید که شرط واگذاری حکومت شام به علی ع در گرو تحویل قاتلان عثمان به او می باشد. یعنی او و حتا مشاورش عمروعاص ایمان و یقین دارند که علی عثمان را نکشته است و حتا کسی را به این کار تحریک نکرده است؛ اما از نظر آنان امر دنیا دوستی برای گرفتن بیعت از مردم شام به اعتبار شخصی تاثیرگذار همچون شر حبیل ایجاب می کند که اینگونه رفتار کرده و واقعیت را طور دیگری جلوه دهند و این یعنی تحریف حقیقت برای رسیدن به هدف با هر وسیله ای که باشد.
[6] - و باز دقت شود که برابر این جمله، شر حبیل جهت جلب و جذب مردم شام و بیعت گرفتن از آنان جهت همراهی معاویه و شوراندن علیه علی ع آن هم به اعتبار شهرتش بین مردم؛ سه بخش دیگر را بر سخن القایی عمروعاص و معاویه ( علی عثمان را کشته ) افزوده است .
[7] - این امر می رساند که معاویه خود نیز از نیروی تدبیر و دور اندیشی برای رسیدن به امیال دنیایی خویش برخوردار بوده و از شتاب و یا انحصار در تصمیم گیری به ویژه زمانی که نیازمند حمایت مردمی بوده خودداری می کرده تا آنگاه که برایش روشن و میسر شود که تصمیمی که گرفته درست ترین و آخرین است. و البته که در این راه از هیچ مقوله ای به ویژه مشورت با دیگران که به نوعی مکمل نیرنگ ها و بر آورنده ی امیال و خواهشهای نفسانی اش باشد خودداری نمی کرده همانگونه که در این راه سخت که درمانده بوده از عمروعاص کمک و مشورت فکری گرفته است. یعنی او پس از اطمینان از اینکه مردم شام به واسطه ی شر حبیل با او علیه علی ع بیعت کرده اند؛ آمد و به نماینده ی علی ع گفت که حامل پیام مذکور برای آن حضرت باشد که وی با علی ع از در بیعت وارد نخواهد شد. به عبارتی دیگر او اعلان جنگ نمود.
[8] - از این جا روشن می شود که معاویه با نپذیرفتن بیعت ، به علی ع در پاسخ نامه اش اعلان جنگ داده است و لذا از اینجاست که آن حضرت از کوفه به سمت شام حرکت می کند. یعنی تا پیش از این پاسخ معاویه حرکتی به سوی شام نبوده است .
[9] - کتاب جنگ های حضرت علی ع یا ... / سید مهدی شمس الدین... / صص 45-54 .