سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 27383
کل یادداشتها ها : 30
خبر مایه


1 2 3 4 5 >

 

 ** - اینکه امام حسین ع با رد بیعت با یزید و پذیرش جنگ نشان داد که اهل بیعت با هر کس و تحت هر شرایطی نیست و حتا اگر خودش تنها هم باشد و کسی از دعوت کنندگان یا یاران و همراهانش هم او را پیروی و پشتیبانی نکنند؛ باز تن به بیعت با یک فاسق که آشکارا نقض احکام و دستورات دین و گناه می کند، نمی دهد و بابت آن برای اینکه معروف ها بماند و منکرات و فحشا جایش را در جامعه ی دینی نگیرد، جانش را هم در راه خدا می دهد. چه آنکه اگر او در بیعت معاویه برابر آشتی نامه ی بسته شده میان او و برادرش حسن ابن علی ع بود، بدان خاطر بود که معاویه اهل تظاهر بود و خود را مقید به موازین و احکام دین نشان می داد، چه آنکه همین تظاهرها و پایبندی های ظاهری به دین در کنار نیرنگ ها و زر و تزویرش بود که باعث می شد او به اهداف پلید و دنیا خواهانه اش برسد به نحوی که مردم ساده دل و ظاهر بین مومن را فریب داده و حتا علیه پیشوایانشان بشوراند تا آنجا که منجر به مواردی همانند انعقاد پیمان نامه ی حکمیت هنگام نهایت ضعف در جنگ صفین و نیز بستن آشتی نامه با برادرش حسن بن علی ع شود و از کنار این موارد امتیازات فراوان بگیرد تا آنجا که طی همان آشتی نامه، خلافت ولایات اسلامی را بدون جنگ به دست آورد و درکنار زر و تزویرهایش؛ زورش را نیز تحکیم و ثبوت ببخشد و سپس هم نشان دهد که او تمام دعوت به حکمیت بر اساس قرآن کریم و عقد آشتی نامه ی مذکور را برای این می خواسته که یک حاکمیت بدون دردسر و به دور از هرگونه شورش داشته باشد و پس از مرگش باز فرزندش هر چند بر خلاف مفاد آشتی نامه این راه را ادامه دهد. اما چه می شود کرد که اگر او با تظاهر به دین؛ و نیرنگ هایش و استفاده از مشورت های سراسر نیرنگ عمروعاص به ویژه در جریان قاسطین و جنگ صفین؛ حاکمیت ولایات مسلمین را به دست آورد؛ اما از فرزندش یزید به اینجا ختم نشد و چندان به درازا نکشید، چرا که او بر خلاف پدر؛ از خلافت و بیعت تنها قدرت و حاکمیتش را بدون دست کم مراعات تظاهر به دین یا مقید نشان دادن به دین در ظاهر را می خواست[1] تا بتواند بدین وسیله ضمن عمل به فساد و فحشا و منکرات؛ مسبب و عامل ترویج آنها نیز باشد هر چند که نخواهد. چرا که این از طبیعت اینگونه کارهاست که چون در بالا منکری رواج یابد خود به خود و کم کم جایش را در جامعه باز می کند؛ همانگونه که اگر کسی به لحاظ خوبی ها الگو باشد به همان نحو خوبی ها گسترش می باید. به عبارت دیگر این از خصوصیات کارهاست که کارهای بد؛ آثار و تبعات بد دارند و کارهای خوب آثار و نتایج خوب؛ حال عامل به آنها هر کس که می خواهد باشد. و همینطور است پیرامون امور طبیعی. یعنی اگر باران آهسته آهسته بیاید نتایج پر بار همراه با برکات و فزونی نعمت دارد ولی اگر همین باران سیل آسا شد در درون خود تخریب و مرگ ها را دارد و از آن نیز گریزی نیست مگر اینکه بر اساس دانش از پیش برای جلوگیری از این تبعات سیل چاره اندیشی شده باشد. اما موضوعی که هست اینکه او یعنی یزید نمی خواست برای این کارها حتا تحت عنوان خلیفه ی مسلمین؛ معارضی داشته باشد و لذا همه از سرشناس و غیر آن باید با او بیعت می کردند. آن هم نه با تزویر یا زر؛ بلکه با زور. یعنی روشی کاملن بر خلاف پدرش معاویه. چرا که این فرد نشان داده بود که تا می تواند باید با استفاده از دو عنصر زر و تزویر مردم را از گرداگرد امامان شیعه یعنی امام علی و امام حسن و در ادامه اش حتا خود امام حسین ع دور کند تا از جنگ و خون ریزی و هزینه های آن که همه اش مشغله ی آراستن لشکرها و تطمیع ها و استفاده از مکرها و مکاران بیشتر است جلوگیری نماید و یک خلافت راحت و آسان داشته باشد. البته که او اگر از جنگ جلوگیری می کرد نه اینکه برای خون مسلمانان ارزشی قائل بوده باشد؛ چرا که او مخالفینی را که با تطمیع مطیع او نمی شدند را می کشت و یا به زندان می افکند و از ریختن خونشان در زمان خلافتش متکی به آن پیمان نامه ی آشتی با امام حسن ع ابایی نداشت. چرا که از یک طرف امام حسن ع همانطور که گذشت با او بیعت کرده بود و از سوی دیگر اینکه از مردان سخت گیر و خشن همچون زیاد برای حاکمیت سایر ولایات اسلامی بصره و کوفه که جوی آرام نداشتند استفاده می کرد.

     اما یزید برای اخذ بیعتش اگر کسی مطیع نبود به زور متوسل می شد. و برای اطمینان از اینکه بداند شخص یا اشخاص بیعت نکرده با او دیگر زنده نیستند؛ لذا به عاملینش در ولایات اسلامی دستور می داد که سر آنان را برایش بفرستد که آنان نیز همانند عبیدالله بن زیاد این کار را کردند و سر عاشوراییان در صحرای کربلا را از امام حسین ع گرفته تا دیگر مجاهدان کربلا پس از جنگ دهم محرم سال شصت و یک هجری برای یزید فرستادند. آری و آن کس که تنها معارض وی با توجه به سوابق و فضایل و نفوذش بین مردم و مسلمانان بود و هر گز حتا با تهدید در مدینه و عراق و تحمیل جنگ در عاشورا و سرزمین کربلا حاضر به بیعت با یزید نشد؛ امام حسین ع بود که با یاران فداکار و پاکیزه دلش در همان روز و سرزمین به شهادت رسیدند تا از هر نظر زیر بار زور نروند. آری یزید نمی دانست که امام مومنین زمانش؛حسین بن علی ع اگر تنها هم باشد، هر گز اهل بیعت با چنین کسی که از فاسقین است نبوده و نیست؛ چه آنکه روشن است اگر به فرض محال؛ ایشان دعوت به بیعت با یزید را هم می پذیرفت، آن وقت نه تنها یزید مخالف و معارض دیگری با چنان جایگاه و پایگاه و فضایلی نداشت بلکه پس از آن در پی گرفتن امتیاز یا امتیازاتی هم از امام طی مثلن عقد پیمانی دیگر بر می آمد و سپس خیلی راحت و آسوده به بزه کاری هایش ادامه می داد و جامعه را به همراه زیر دستان مثل خودش مملو و پر از فساد و فحشا می کرد و ... بنابراین این جاست که باز به حقانیت تصمیم و راه امام حسین ع و چرایی عدم پذیرش بیعت با یزید حتا تا رخ دادن جنگ و جان دادن در راه هدف که فی سبیل الله بود و اینکه این کارزار باعث شد تا از اشاعه ی منکرات و فحشا در جامعه ی اسلامی همان روز و حتا پس از آن؛ آن هم به صورت خیلی آشکار، جلوگیری نماید؛ پی برده می شود. و گرنه در صورت بیعت امام با یزید و انجام فسق و فجورهای وی، خدا می داند چه بر سر دین و جامعه ی اسلامی می آمد و از سوی دیگر معلوم نیست که آن امام همام نه در زمان خودش و به وسیله مردم و مومنین زمان خودش، که توسط سایر مردم در دیگر سر زمین ها مورد چه نکوهش ها و سرزنش ها واقع می شد به نحوی که مظلومیت همیشگی او با این فداکاری اش در عاشورا؛ جایش را در تاریخ به همین نکوهش ها و پرسش ها می داد که چرا امام ع بیعت با یزید را بر مقابله با وی طی امر به معروف و نهی از منکر حتا در صورت بروز جنگ برتری داد و ... به هر جهت این ها همه مرتبط با این دنیاست و از عاقبت افراد در آن دنیا فقط خداوند یکتا آگاهی دارد. و اینکه امام حسین ع با این کارش یعنی بیعت نکردن با یزید فاسق و پذیرش جنگ اعلام شده از سوی او نشان داد که از مجاهدین است و نه از قاعدین.

    و باید گفته شود که نتیجه ی این جان فشانی و ایثار امام حسین ع و یارانش در روز عاشورای شصت و یک هجری این بود که معاویة بن یزید پس از معدود روزهایی خلافت را ضمن نکوهش رفتارهای پدر و پدر بزرگش ببوسد و کنار بگذارد، و خلفای جور پس از او از آل مروان تا عباسیان دست کم برای بقای حکومتشان هم که شده راه تظاهر به شعائر دین را همجون سلف خود معاویه در پیش گیرند؛ اما از سوی دیگر امامان زمان خود را تا امام یازدهم ع در تنگناهای حبس و حصر و محدود کردن ضمن زیر نظر داشتن کامل به انحای مختلف قرار دهند و دیگر مخالفان را که تطمیع نمی شده اند را به زندان افکنده یا بکشند  و ... همانطور که گذشت به ظاهر هم که شده هر گز بدنبال تباهکاری ها و منکرات نباشند. که بدیهی است این مهم باعث می شده تا منکرات در جامعه نیز جایی باز نکند و اجتماع مسلمین از آن به دور و مصون باشد.

    آری این بود نتیجه ای از نتایج مجاهده ی امام حسین ع در راه حق و برای امر به معروف و نهی از منکر. اینکه حتا حاکمی از قاسطین یا جابرین تحت عنوان زمامدار مسلمین هر چند بیعت بسیاری از مردم مومن را در پی داشته باشد این اندیشه را به خود راه ندهد و مسیر منکرات و فسق و فحشا را نپیماید تا مبادا بدنبال آن جامعه نیز گرفتار همان منکرات شود؛ چرا که آن وقت امامی از برگزیدگان خدای یکتا بی هیچ پروا و با تکیه بر او رو در روی آنان خواهد ایستاد و جانش را نیز فدا خواهد کرد و ...

 



[1] - علامه ی بزرگوار طباطبایی ضمن توضیح در باره ی زندگانی امامان دوم و سوم شیعه، در تشریح و بیان چرایی اختلاف روش امام حسن ع و امام حسین ع در برخوردشان با معاویه و یزید اینگونه می گوید :

« ... ریشه ی حقیقی این اختلاف روش ظاهری را از اختلاف روش معاویه و یزید باید جستجو کرد، نه از اختلاف نظر این دو پیشوای معظم. روش معاویه روشی نبود که روی اساس بی بند و باری استوار شده باشد و با مخالفت علنی خود احکام دین را به سخریه بگیرد. معاویه خود را یک مرد صحابی و کاتب وحی معرفی می کرد و به واسطه ی خواهر خود ( که زوجه ی پیغمبر اکرم ص و ام المومنین بود) خال المومنین نامیده می شد و مورد توجه و عنایت شدید خلیفه ی دوم بود و عامه ی مردم اعتماد کامل و ارادت خاصی نسبت به خلیفه ی دوم داشتند. علاوه بر این غالب صحابه ی پیغمبر را که مورد احترام و تعظیم مردم بودند ( مانند ابوهریره، عمروعاص، سمره، یسر، مغیرة بن شعبه و غیر آنها ) به حکومت ولایات و سایر کارهای حساس کشوری گماشته بود که حسن ظن مردم را نسبت به وی جلب می کردند و روایات زیادی میان مردم در فضایل آنان و مصونیت دینی صحابه و این که هر کاری کنند معذورند، نقل می شد و در نتیجه معاویه هر کاری که می کرد اگر قابل تصحیح و توجیه بود به وسیله ی همین ایادی تصحیح و توجیه می شد، و اگر نه با بذل و بخشش های سنگینی دهان معترض را می بست و د جایی که این وسایل کارگر نبود به دست همین همدستان و هواخواهان صحابی وی، دهها هزار بی گناه از شیعیان علی ع و از سایر مسلمانان و حتی جمعی از صحابه ی پیغمبر کشته شدند.... از امام حسن و امام حسین احترام ظاهری بعمل می آورد و تحفه و عطاهای سنگینی پیش آنان می فرستاد و از سوی دیگر اعلان عمومی می کرد که هر کس حدیثی در مناقب اهل بیت ع نقل کند هیچگونه مصونیت مالی و عرضی و جانی ندارد، و هر که حدیثی در مناقب صحابه نقل کند جایزه دریافت خواهد داشت. و دستور می داد که خطیبان در منابر مسلمانان علی ع را (به طور اکرام) دشنام دهند و به امر وی هواخواهان آن حضرت را هر جا می یافتند، می کشتند و در این کار به اندازه ای زیاده روی کردند که جمع کثیری را که از دشمنان آن حضرت بودند به تهمت دوستی از میان بردند. از این بیان معلوم می شود که قیام امام حسن ع جز به صرر اسلام تمام نمی شد و جز اینکه خون وی و یارانش به هدر رود اثری نمی بخشید، و حتی دور نبود که در این صورت معاویه به دست کسان آن حضرت وی را بکشد و پس از آن برای تسکین افکار عمومی در عزای وی گریبان جاک کند و به مقام خونخواهی در آمده قصاص و انتقام وی را از شیعیان بکشد چنانکه نظیر همین معامله را با عثمان نمود.

    ولی روش سیاسی یزید هیچگونه شباهتی با روش پدرش نداشت. او جوانی بود خود پسند و بی بند و بار. منطقی جز زور نداشت و به افکار عمومی کمترین اهمیتی نمی داد. یزید لطمه هایی که از پس پرده به اسلام وارد می شد در حکومت کوتاه خود یکباره آشکار کرده و پرده را درید. در سال اول حکومت خود خاندان پیغمبر ص را از دم شمشیر گذرانید و در سال دوم شهر مدینه را خراب کرد و سه روز عرض و جان و مال مردم را با لشکریان خود مباح نمود. و در سال سوم کعبه را خراب کرد. و از همین جهت نهضت حسینی در افکار مردم جای گرفت و روز به روز اثرش عمیق تر و بارزتر گردید و در ابتدای امر به شکل انقلابات خونین ظهور نمود و بالاخره جمعیت عظیمی را از مسلمانان به عنوان هواخواهان حق و حقیقت و دوستان اهل بیت به وجود آورد. و از همین نظر بود که معاویه در ضمن وصیت های خود به یزید سفارش اکید نمود که کاری به کار حسین ع نداشته متعرض حالش نشود، ولی آیا سرمستی و خودپسندی یزید اجازه می داد که نفع خود را از ضرر تمیز دهد ؟ . ( صص 115- 120 کتاب خلاصه ی تعالیم اسلام . نوشته ی استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی. مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم )

 


  

 

 

1 / ت )نتیجه گیری این مبحث ( ت )

* - اینکه روشن می شود امام حسین ع قیامی بر علیه یزید بن معاویه نکرده است؛ بلکه او نخست با نپذیرفتن بیعت یزید، از مدینه در روز روشن و مقابل دیدگان همه رهسپار مکه شد. و آنچه که موجبات رخداد بزرگ و حماسی و سراسر کوشش و مجاهده و به یاد ماندنی عاشورای شصت و یک هجری را پدید آورد و ننگش باز برای کوفیان عهد شکن باقی ماند؛ این بود که عراقیان به ویژه کوفیان پس از مرگ معاویه و به تخت نشستن یزید، سر به شورش بر داشتند و چون عموماً به خاطر فسادهایش و خصوصا جبران رفتارهای گذشته ی خود با حضرت علی ع و امام حسن ع نمی خواستند زیر بار خلافت یزید بروند؛ لذا با توجه به فضایل و تقوای امام حسین ع و نسبش که به پیامبر ص و خاندان او از علی ع و فاطمه س می رسید و برادر امام حسن ع نیز بود، طی نامه نگاری های گوناگون و متعدد از وی خواستند که از مکه بیاید و پیشوای آنان شود و امام ع هم به خاطر فزونی نامه ها و دعوت نامه ها و پس از فرستادن مسلم بن عقیل و دریافت نامه ی وی بود که به سوی سرزمین عراق برای ورود به کوفه حرکت کرد و چون با سپاهیان عبیدالله بن زیاد گماشته ی یزید بر کوفه و کسی که پس از ورودش کوفیان دعوت کننده از امام ع را تطمیع و تهدید کرد و سر جایشان نشاند تا باز قعود اختیار کنند و نیز مسلم بن عقیل را به دستورش به قتل رساندند؛ روبرو شد ، بنابراین از آنجا که باز همانند مدینه دعوت به پذیرش بیعت با یزید را در سرزمین عراق رد کرد و آماده ی جنگ شد، لذا طی نبرد نابرابر اما همانطور که گذشت حماسی روز عاشورا در سرزمین کربلا در سال شصت و یک قمری او و یارانش به شهادت رسیدند و زنان و فرزندان آنان به اسارت رفتند و پس از گذر دادن آنان به کوفه و شام به مدینه باز گشتند و علی بن الحسین ع امام مومنین شد.

    پس اگر امام حسین ع می خواست قیامی علیه یزید داشته باشد همانا وقتی که در مدینه به ایشان پیشنهاد بیعت با یزید که در شام بود و توسط والی آنجا به وی داده شد هر گز نمی آمد پس از دادن پاسخ منفی آن هم به خاطر فسق و فجورهای آشکار یزید که در خور امر به معروف و نهی از منکر بود، در روز روشن و جلوی چشم مردم راه بیفتد و روانه و رهسپار مکه سرزمین وحی و خانه ی امن الاهی شود؛ بلکه همان جا خیلی راحت با گرفتن بیعت از مردم به خاطر تمام نسبت ها و فضایلش در مدینه قیام را شروع می کرد و پس از آن به سوی عراق و شام به پیش می رفت، چرا که وقتی سخن از عدم پذیرش بیعت به میان می آید یعنی خود به خود اعلان جنگ؛ اما امام حسین ع اینگونه رفتار نکرد و با دادن نظرش مبنی بر عدم پذیرش درخواست بیعت با یزید و از آنجا که کسی هم از گماشتگان ولایت مدینه متعرض وی نشد؛ لذا راه باز مکه را برگزید و در پیش گرفت و بدان سو رفت.

      فرض کنیم که امام ع  مقوله ای تحت نام قیام علیه یزید را از مدینه با جنگ و همراهی مردم آنجا شروع میکرد و پس از غلبه همینطور به پیش می آمد و به سرزمین کربلا می رسید و در آنجا همان اتفاق روز عاشورا می افتاد و سپاه بی شمار عبیدالله بن زیاد بر او فائق می آمدند و امام و همراهان او نیز از مدنی ها گرفته تا عراقی ها کشته و گرفتار می شدند؛ هم اکنون پرسش اینکه آن وقت تاریخ در این باره چه قضاوت می کرد؟ آیا حق را به ایشان و حرکت و نهضت و قیام شان می دادند؟ آیا مظلومیت ایشان آنگونه که طی سده ها پس از رخداد عاشورا و کربلا باقی مانده و هر روز به اراده ی خداوندی بر آن افزوده شده، پا بر جا می ماند؟ آیا حمل بر قدرت طلبی و دنیا خواهی ایشان نمی گردید که او علیه یزید و زمامداری به خصوص در ماههای حرام اقدام به قیام و جنگ کرده بود که به جز وی همه در سایر بلاد اسلامی تحت خلافتش با او بیعت کرده بودند؛ در حالیکه وقتی ایشان دعوت به بیعت با یزید توسط عامل او در کوفه را نپذیرفته و سپس راهی مکه شده بود؛ کسی متعرض او نشده بود؟ آیا باز حمل بر این نمی شد که به خاطر قیامش این حق سپاه عبیدالله و دیگر مردم بوده که یا مقابلش بایستند و یا اینکه او را حمایت نکنند چرا که با یزید بیعت داشته اند ؟  آیا آنچه را که عبیدالله بن زیاد و دیگران پس از واقعه ی عاشورا در خصوص آن حضرت گفتند؛ مبنی بر اینکه حسین بن علی ع بر خلیفه ی وقت خروج کرده بود را بر آن صحه نمی گذاشتند که آری نتیجه ی خروج و شورش علیه خلیفه ی وقتی که اکثرن با او بیعت دارند جز این یعنی کشته شدن رهبر قیام و همراهانش و گرفتاری کسانشان از زنان و فرزندانشان نیست؟ آیا همان عبیدالله بن زیادها برای توجیه کارشان و حق جلوه دادن زمامداری یزید و فریب بیشتر مردم و آیندگان نمی گفتند و گفته نمی شد که او بر خلاف دستور خدا و سنت پیامبر و سیره ی پدرش عمل کرده و حرمت ماههای حرام را نگه نداشته است؟ و ...

    پس نتیجه اینکه از سوی امام حسین ع برای ادای امر به معروف و نهی از منکر به واسطه ی فاسق و تبهکار بودن یزید، قیامی در قالب جنگ افروزی با حرکت از مکه به سمت عراق به ویژه اینکه مصادف با ماههای حرام بوده در کار نبوده و ایشان اقدامی که در رابطه با این صفات یزید با نظر داشت این دو فریضه آن هم در مدینه انجام دادند این بود که با وی به عنوان زمامدار مسلمین بیعت نکردند و دعوت به این بیعت را در واقع نپذیرفتند و بعد هم به مکه رفتند. چرا که اگر حرکت ایشان از مکه به عراق و کوفه یک قیام ابتدا به ساکن برای زنده کردن دو فریضه مذکور به شمار آید؛ پرسش اینکه پس برای چه آن حضرت بعد از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیلْ و طی سخنانی آمد و به همراهاش این اختیار را داد که هر کدامشان مایل است می تواند باز گردد؟ آیا این عقلانی است که کسی که برای جنگ و قیام علیه یک فاسق نیازمند نفرات بی شماری است اینگونه بیاید و به آنان اختیار مبنی بر ترکش یا همراه ماندنش بدهد. ؟ در حالی که اگر می خواست خود او ابتدا به خاطر باقی ماندن آن یاران اندکش باز می گشت. چرا که دیگر با این گروه اندک و همراه بودن زنان و همسران و فرزندانشان نمی توانست قیامی همراه موفقیت داشته باشد. اما تاریخ گواه این است که او حرکت کرد و با همین تعداد اندک از یاران باقیمانده با وی در روز محرم  با دشمن به مقابله بر خاست و نهایت امر در عاشورای سال شصت و یک هجری شهید شدند.  پس امری دیگر فراتر از قیام علیه یزید او را به ادامه ی حرکت وا می داشتْ و آن چیزی نبود جز اجابت دعوت همراه بیعت کوفیان مبنی بر پذیرش پیشوایی شان. پس روشن شد که علت حرکت امام حسین ع از مکه به عراق چه بوده است. فرض کنیم آن حضرت با شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل نه تنها با همراهان خود اتمام حجت نمی کرد که هر کس بخواهد می تواند باز گردد، بلکه خود با این برداشت که کوفیان با خالی کردن پشت پسر عمو و نماینده اش به سوی کوفه؛ نشان دادند که باز قابل اعتماد برای اینکه با آنان دست بیعتی داده شود نیستند در راس همراهانش به مکه یا مدینه باز می گشت؛ آن وقت پیامدهایش چه بود؟ دست کم این بود که همه از دوست و دشمن به صورت مشترک می گفتند که امام ع نقض عهد کرده است و بنابراین بر گذشتگان آنان از ناکثین و ناقضین عهد و بیعت ها با پدر و برادرش گناهی نیست؟! چرا که او برای این مسلم بن عقیل را  به کوفه روانه کرده بوده تا چنانچه حرف و عمل کوفیان یکی است آن را بنویسد و وقتی این چنین شد، امام حسین ع از مکه به سوی عراق مبنی بر اینکه دعوت آنان را قبول کرده است حرکت نموده است. یعنی پیمان بستن با داعیان خود که همان کوفیان باشند و اگر باز می گشت یعنی نقض عهد. اما از تبعات دیگرش این بود که کوفیان دعوت کننده هر چند در قضیه ی مسلم بن عقیل نشان داده بودند که چندان وفادار عهدشان نیستند؛ ولی مدام حق را به خود می دادند که ما از امام دعوت کرده بودیم و چنانچه ایشان می آمد نه تنها ْ تنهایش نمی گذاشتیم بلکه جبران مافات نیز می کردیم و از این سو هم زیر بار یزید و کارهای همراه گناهان آشکار او به واسطه ی این امام و آن دعوت هایمان نمی رفتیم و .... اما از سوی دیگر می توان به این موضوع تحت عنوان سایر پیامدهای آن بازگشت فرضی امام اشاره کرد که امثال یزید و عبیدالله بن زیاد نه تنها خیلی آسوده بر ولایات اسلامی با آن اعمالشان حکومت می کردند بلکه کوفیان را سرزنش می نمودند که آری این بود آن کسی که با آن سابقه از فضایلش و نسبت هایش با پیامبر ص از وی دعوت کرده بودید که بیاید و پیشوایتان باشد چرا که قصد بیعت با یزید را نداشتید، و از سوی دیگر چه خطبه ها که در حقانیت یزید خوانده نمی شد و ... ؛ اما امام حسین ع نه تنها با شنیدن خبر شهادت پسر عمویش مسلم بن عقیل به همراهانش اختیار داد که چنانچه مایلند باز گردند؛ بلکه خود با خانواده و یاران وفادار اندکش به حرکتش به سوی عراق و کوفه ادامه داد؛ و تمام اینها یعنی اینکه او در پی این مهم نخست و پیش از همه چیز به این موضوع رسید که کوفیان رفتارشان غیر از گفتار و عهدشان است و با او همان را خواهند کرد که با پدر و برادرش کردند؛ ولی او خللی در اراده اش پدید نیامد و به راه خود به سمت کوفه ادامه داد. دوم اینکه آن امام می خواست نشان دهد که بر قصد و عمل خود حتا در سرزمین عراق مبنی بر عدم بیعت با یزید به خاطر فسق و فجورهایش و عدم تقوایش پا برجاست. سوم و اما مهمتر از تمام این ها اینکه آن امام همام  ع می خواست نشان دهد که هر چند در بیعت نکردن با یزید ثابت قدم است؛ ولی در هیچ شرایطی  هم حاضر به این نیست که به عهدی که با کوفیان بسته است حتا آنچنانکه در قضیه ی مسلم نشان دادند آنان پیمان نگه دار نباشند؛ وفادار نماند و آن را بشکند حتا اگر به قیمت از دست دادن جانش باشد چرا که این خود مصداقی از همان امر به معروف و نهی از منکر بوده و می باشد. یعنی به عنوان معروف باید پیمان نگه دار بود و به عنوان منکر باید از آغاز به شکستن آن خودداری کرد.

     در واقع هر چند کوفیان با به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل به دست عبیدالله بن زیاد نشان دادند که به بیعت خود و فراخواندهایشان امام حسین ع را؛ با وی وفادار نیستند و دست کم توان یاری اش را به خاطر وجود ستمکاری چون پسر زیاد ندارند و نقض عهد کرده اند ( هر چند که این دلیل توجیه پذیر نمی تواند باشد) ؛ اما امام حسین ع این عامل یعنی دعوت کوفیان از خود و اعلام بیعت شان ضمن آن نامه ها را علیرغم رفتار کوفیان، دلیلی و حجتی و فرصتی برای این دانستند تا از این رهگذر به اقامه و احیای امر به معروف و نهی از منکر مرتبط با فاسقی همچون یزید بپردازند بدین معنا که می شود گفت قیام امام حسین ع از اینجا و پس از اعلام دو باره ی عدم پذیرش دعوت بیعت با یزید که اولی در مدینه بود و دومی در صحرای کربلا با همان هدف احیای فریضتین شروع می شود و نه از مکه یا مدینه. چرا که ایشان در عراق راهی برای بازگشت نداشتند یا باید بیعت با یزید را می پذیرفتند و یا اینکه تهدید به کشته شدن و جنگ را. که ایشان اولی را نپذیرفت. پس امام حسین ع به عهد خود با کوفیان پا بر جا ماند و راه راست خداوند را پیمود تا آنجا که چون بیعت نکرد پس باید می جنگید، بنابراین طی همان جنگ روز عاشورا ضمن مقاتله ی فی سبیل الله با سپاه عبیدالله به شهادت رسید و نامش به همراه یاران با وفایش جاودانه ماند و هر روز هم بر حقانیت آن به اراده و لطف خداوند و اهمیت این دو فریضه پس از نماز افزوده می شود. چرا که این نماز است که از فحشا و منکر برابر سخن خداوند یکتا باز می دارد. : « اتل ما اوحی الیک من الکتاب ج و اقم الصلاة ص ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر ق و لذکرالله اکبر ق والله یعلم ما تصنعون. ( 45 عنکبوت ). »    

     به عبارت دیگر دلیل کشیده شدن کار امام حسین ع و یارانش پس از حرکت از مکه و ورود به عراق به کارزار با سپاه عبیدالله بن زیاد در سرزمین کربلا و روز عاشورای سال شصت و یک هجری به خاطر فرا خواندن مردم کوفه از ایشان برای پذیرش پیشوایی شان بوده است. زیرا آنان می خواسته اند که یک پیشوای با فضیلت داشته باشند تا به نوعی جبران گذشته نیز بنمایند و کسی مثل یزید که آشکارا گناه می کند بر آنان زمامداری نکند. از این گذشته آنان شنیده اند که حسین بن علی ع دعوت بیعت با یزید را در مدینه نپذیرفته است. پس چه کسی بهتر از وی به خاطر تمام این ویژگی ها برای اینکه پیشوایشان باشد.  از سوی دیگر بدیهی است که وقتی پای امر به معروف و نهی از منکر و عدم پذیرش منکرات به میان می آید؛ امام نیز آن را قبول میکنند تا علاوه بر آن پیام روشن در مدینه  به وی یعنی یزید مبنی بر اینکه او به این خاطر با وی بیعت نکرده که پرهیزگار نیست؛ بدان وسیله بعد یزید را هم به راه راست فرا خواند و امر به معروف و نهی از منکر نماید تا مبادا به واسطه ی او و کارهایش در جامعه فحشا و فسق و فساد بروز و گسترش یابد و امری عادی جلوه گر نماید. اما چه می شود کرد که آنان یعنی کوفیان برابر رسم و سنت گذشته ی نه چندان دورشان؛ همان را به سر او آوردند که بر سر پدر و برادر بزرگوارش آوردند و تنهایش گذاشتند به نحوی که پایان کار، شهادت آن حضرت و یاران اندک اما شجاع و یکدل او بود؛ و این نتیجه ناشی از این بود که امام حسین ع همانطور که در مدینه نشان داده بود، در سرزمین کربلا هم بر همان روش و هدف بود که به خاطر فسق های آشکار یزید با وی بیعت نخواهد کرد که اینگونه هم شد و لذا آماده ی جنگ بر اساس کارزار یا مقاتله در راه خدا شد. زیرا که موضوع در سرزمین عراقْ یا بیعت اجباری با یزید بوده یا برگزیدن جنگ و لذا ایشان با اعلام عدم پذیرش بیعت بر باور خود ایستاد و طی جنگ دفاع کرد و حتا جان خویش را هم به همراه یاران با وفایش در راه خدا از دست داد تا اینکه معروف بماند و منکر در جامعه  همانطور که گفته شد خیلی راحت به وسیله ی فاسق و قاسطی چون یزید و اطرافیانش از این طرز فکر و عمل رواج نیابد و امری فراگیر نشود. و از این جهت است که مظلومیت حسین بن علی ع به حق باقی مانده و هر زمان که می گذرد بر آن در سرزمین های مختلف برابر خواست خداوندی افزوده می شود. آری امام حسین ع تن به اینکه فساد و منکرات در جامعه به واسطه ی تبهکاری در قالب زمامدار مسلمین بروز و ترویج نیابد با یزید فاسق بیعت نکرد و کشته شدن در راه حق را با جنگ تحمیلی برگزید و در این راه هیچ چیز مانعش نشد؛ اینکه مثلن با بی وفایی کوفیان که ابتدا شهادت مسلم بن عقیل را بدنبال داشت؛ بیاید و پاهایش بلرزد. و یا اینکه در روز عاشورا و با دیدن اینکه تک تک یاران با وفایش دارند در میدان کارزار با اشقیا شهید می شوند، سستی و یا تردید به خود راه دهد و به اصطلاح پا پس بکشد؛ و یا اینکه پیش خود فکر کند که اگر او شهید شود چه بر سر خاندانش خواهد آمد و ... نخیر او این چنین نبود بلکه حتا به عنوان آخرین فرد وارد میدان کارزار با دشمن شد تا آنجا که به شهادت رسید. زیرا او می دانست همان خدایی که وی به عنوان امام مومنین، برگزیده ی او، دارد در راهش مجاهده می کند؛ هم یاری اش خواهد کرد و هم حق را آشکار و متحقق و باطل را نابود خواهد کرد و هم اینکه یار و یاور خاندانش و زنان و کودکان همراه کاروانشان خواهد بود.

 

 

 


  

 

ت ) امام حسین ع و قاسطین 

    در مطالب قبل گذشت که به خاطر سست پیمانی عراقیان؛ امام حسن ع مجبور به بستن پیمان نامه ی آشتی با معاویه شد و سپس خود با کسانش راهی مدینه گردید. و در این بین و برابر همین پیمان نامه معاویه ولایت مسلمانان را علاوه بر شام در عراق و دیگر سرزمین های اسلامی بدست آورد. و اما حال ادامه مطلب.

    [[« معاویه در نخیله ی کوفه خطبه ای خواند. در این خطبه آنچه در دل داشت آشکار کرد و گفت: من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید یا حج کنید یا زکات بدهید؛ شما خود این کارها را می کنید؛ من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم.... بدین منوال در سال چهل و یکم هجرت عراق رسمن ضمیمه ی حکومت شام شد و در این سال معاویه به کوفه آمد و حکومت خود را اعلام داشت. او از آغاز زمامداری را می خواست و عنوان خونخواهی  عثمان و سپس عهده داری خلافت اسلامی سر پوشی برای عملی کردن این آرزو بود که خاندان ابوسفیان می خواستند... او سپس در خصوص اداره ی سرزمین های اسلام؛ شام و حجاز و بصره و عراق و ایالت های وابسته به آن ( ایران ) تدبیر کرد. اینکه از مردان کاردان استفاده کند و بر حسب شایستگی کسی را به کار گمارد. و یا آنکه مخالفان را به سوی خود بکشاند. به هر جهت او حاکمانی را برای اداره ی ایالات مذکور با توجه به شرایط و اوضاع سیاسی آنها مبنی بر این که آیا رام و آرامند یا در آنها آشفتگی بر پاست، برگزید و بدانجا ها فرستاد و در صورت مرگ یکی، کسی دیگر را می گمارد. مثلن برای مصر ( آنگونه که پیش از جنگ صفین معاویه قولش را داده بود) عمروعاس را انتخاب و گسیل نمود که حکومتش چندان به درازا نکشید و سپس برادر خود عتبة بن ابوسفیان را حاکم آنجا نمود و ...یا اینکه بر بصره با توجه به وضع آشفته ی آنجا به لحاظ اینکه خوارج دوباره کار خود را شروع کرده و آنجا را پایگاه خود قرار داده بودند؛ پس از جلب به سوی خود و اعلام برادر خواندگی اش، زیاد را بر حکومت آنجا گماشت و زیاد نیز چون به اصطلاح به زبان خود بصریان سخن گفت و عمل کرد، بنابراین توانست که بصره را شهری آرام و ایمن سازد. در واقع آنان نشان داده بودند که وقتی از سوی کسی چون زیاد، درشتی ببینند فروتنی می کنند و چون فروتنی ببینند درشتی می کنند. آری زیاد با گرفتن و بستن و کشتن و به زندان انداختن، توانست آشفتگی را از بصره بزداید و آسودگی خاطر بیاورد ... معاویه سپس در سال پنجاهم هجری وی را همزمان و پس از مرگ مغیرة بن شعبه به حکومت کوفه نیز گماشت.... ولی اقدام معاویه به عنوان یک امر بدیع فقط به اینکه به طور رسمی زید را برادر خوانده ی خود بنامد نبود؛ بلکه بدعت دیگری که گزارد این بود که او یزید فرزندش را به عنوان ولیعهد و جانشین خود قرار داد و معرفی نمود[1]. امری که پیش از آن در حاکمیت اسلامی وجود نداشت. چرا که پس از رحلت پیامبر ص؛ ابابکر با رای حاضران در سقیفه و عمر به رای ابوبکر و عثمان بر اساس رای شورای شش نفره ی انتخابی عمر و حضرت علی ع هم با اجتماع و انتخاب و بیعت عموم مسلمانان به خلافت رسیده بودند. و از سوی دیگر نتیجه ی این بدعت این شد که امر مذکور به مدت سیزده قرن در سراسر قلمرو اسلامی دوام پیدا کرد... اقدام دیگر معاویه به ویژه در عراق این بود که بر شیعیان سخت گیری می کرد تا آن حد که برای زدودن خاطره ی تقوا و فضایل و عدالت و پارسایی علی ع دستور داده بود تا به علی ع دشنام بگویند و بر عثمان رحمت فرستند و در نکوهش علی ع و فضیلت امویان حدیث بسازند... تا آن جا که او چند تن مثل حجربن عدی را که حاضر نبودند علی ع را ناسزا بگویند؛ گردن زد ... خلاصه معاویه متاثر از جنگهای بدر و صفین، عراقی ها را تحقیر می کرد[2] و ... بدین واسطه هم در پی از یاد بردن فضایل و نام علی ع بود چرا که او می دانست تنها جایی که می تواند با هواخواهی علی ع و دودمان پاکش مقابل او بایستد همین عراق است ... از این ها گذشته در خلافت او کشور گشایی هایی هم صورت گرفت[3] و بالاخره او در سن هشتاد سالگی از دنیا رفت و ... به این نحو یزید جای او را گرفت ... و مهمترین کار او این شد که با گرفتن بیعت از مخالفانش یعنی عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و حسین بن علی ع خیال خود را برای زمامداری آسوده کند. ولی او از تنها کسی که از میان این سه نفر می ترسید؛ حسین بن علی ع بود زیرا که عبدالله بن عمر اهل جنبش نبود و عبدالله بن زبیر هر چند تدبیر و دلیری داشت، اما چه از جهت خانوادگی و چه از نظر روش اجتماعی نمی توانست طرفداران زیاد و فراوانی داشته باشد. ولی حسین بن علی ع که در مدینه بود آراسته به مواردی همچون پسر دختر پیامبر ص، فرزند علی بن ابی طالب، مهتر هاشمیان، دانا و پرهیزگار، و ارزشمند در دیده ی مردم بود؛ پس احتمال این می رفت که عراقیان گرد وی جمع شوند ... خلاصه با پیش آمدن موضوع بیعت با یزید توسط عامل مدینه یعنی ولید بن عتبه؛ پسر زبیر مخفی و شبانه رهسپار مکه شد ... اما حسین بن علی ع نزد والی مدینه رفت و نتیجه این شد که او دعوت به پذیرش بیعت با یزید را منوط به این کرد که این کار نباید پنهانی باشد بلکه باید با حضور مردم و در مسجد باشد تا تعیین تکلیف شود... اما چون با تهدید به کشته شدن در صورت نپذیرفتن بیعت با یزید در حضور والی مذکور روبرو شد، بر آشفت و گفت که نه مروان و نه ولید هیچ یک نمی توانند او را بکشند و سپس به حاکم مدینه دلیل عدم پذیرش بیعت با یزید را اینگونه بیان داشت که:

« یزید مردی شرابخواره و فاسق است و شایستگی زمامداری مسلمین را ندارد. »

.... حسین بن علی ع پس از آن خیلی آشکارا و بر خلاف پسر زبیر تدارک سفر دید و در پیش چشم مردم بدان سو یعنی مکه رفت... آری درست بود؛ یزید ظاهر دین اسلام را نیز رعایت نمی کرد و از شرابخوارگی و قمار پیش روی مردم باکی نداشت و به عبارتی در خوار شمردن آیین دین گستاخ تر از معاویه پدرش بود... از سوی دیگر مرتبط با اوضاع ایالت های اسلامی می شود گفت که شام مطیع یزید بود و حجازیان اهل درگیری نبودند و بیشتر دوست داشتند که حالت تماشاچی داشته باشند. سیاست های خشن زیاد هم چشم مردم کوفه و بصره را ترسانده بود. اما آنچه که یزید را نگران می داشت، ایالت عراق بود که در زمان معاویه با انواع روشهای او همچون تهدید و کشتن و دشنام و بخشش و مهربانی نگاه داشته شده بود... ولی هم اکنون با مرگ او، سود جویان این ایالت فرصت را غنیمت شمردند تا مرکز قدرت را از دمشق به کوفه منتقل نمایند و دلیل عمده و اکثر مردم این بود که یزید به خاطر پرهیزگار نبودن شایستگی خلافت مسلمین را ندارد، هر چند که برخی هم به لحاظ موضوع تاریخی مهتری شام و کهتری عراق را تاب نمی آوردند... اما لازمه ی این کار این بود که این مردم سیاست پیشه ی سود جوْ کسی را مقابل یزید تقویت کنند. آنان می دانستند که پسر زبیر هر چند دلیر است اما موقعیت اجتماعی ندارد. پس راه چاره را در حسین بن علی ع دیدند که هم دارای تقوا و به طور کلی همه ی خوبی هاست و هم این که بنابر سابقه، کنار پدرش ایستادند و با برادرش حسن ع بیعت کردند؛ پس او در واقع مهمترین کسی است که می توانست آرزوی هر دو گروه دین خواه و سیاست پیشه را بر آورده سازد. چرا که از سوی دیگر او چون با یزید بیعت نکرده پس در قبال او مسئولیتی هم ندارد... و از این جا بود که انجمن ها بر پا و سخنرانی ها شد و ضمن آن بابت غربت اسلام فغان ها به پا و اشک ها ریخته و از ستم های معاویه بر شیعیان علی شکوه ها شد و ... خلاصه تصمیم آنان بر این شد که حسین بن علی ع را به کوفه فرا خوانند. اما پیش از آن و با توجه به شناخت روحیه ی همشهریان خود، سلیمان بن صرد با آنان صحبت و اتمام حجت کرد که اگر توانایی یاری کردن حسین ع را در خود می بینند او را به این سرزمین فرا بخوانند و او را از خانه ی خدا بی جهت آواره نسازند. و آنان پاسخ دادند که تا پای جان کنار حسین ع خواهند ایستاد و فرمان یزید را نخواهند برد... بالاخره این فرا خواندن ها با فرستادن نامه هایی به سوی امام حسین ع همراه بود... و چون تعداد آنها افزون شد امام چاره را در پاسخ دادن دید و طی نامه ای مسلم بن عقیل پس عمو و مورد وثوق خود را نزد آنان فرستاد تا پس از بررسی اوضاع و تایید آنچه در نامه ها نوشته اند به سویشان رهسپار شود... مسلم آمد و مورد استقبال کوفیان واقع شد و لذا در پی این موضوع نامه ای به امام حسین ع نوشت مبنی بر اینکه مردم کوفه و عراق همه منتظر او و آمدنش هستند... اما آنچه بود اینکه مسلم فقط بر اساس آن اشتیاق و شفقت استقبال این نامه را نوشت و با توجه به اعتماد پاکش گمان هم نمی کرد که اینها که این چنین با اشتیاق با وی بیعت می کنند، به آسانی هم از وی جدا می شوند و گردا گرد او را خالی می کنند.... اما از سوی دیگر یزید هم عبیدالله بن زیاد را روانه ی کوفه نمود و او هم چون بدانجا رسید و مردم کوفه را خوب می شناخت پس؛ از همان روزهای اول به تهدید و تطمیع مردم سرشناس پرداخت و آنان را با خود همراه کرد و به نوعی دیگران را هم سر جایشان نشاند... به نحوی که باعث شهادت حضرت مسلم و پناه دهنده ی به او یعنی هانی شد. آری آن مردم خیلی راحت پشت مسلم را خالی کردند.... و امام حسین ع از سوی دیگر و در پی نامه ی مسلم بهمراه خانواده خود به سمت عراق و کوفه به راه افتاده بود که در بین راه مکه به عراق از خبر شهادت پسر عموی خود مسلم آگاه شد. پس او همراهان خود را نیز از این خبر آگاه کرد و بدانان اجازه داد که هرکس بخواهد می تواند او را ترک کند و بسیاری از همراهان او اینگونه کردند و تنها خانواده و برخی یاران مخلص و یک دل وی باقی ماندند ...  امام وقتی به نزدیکی کوفه رسید در سرزمینی به نام کربلا به دستور حربن زیاد فرمانده ی سپاه عبیدالله بن زیاد به ناچار فرو آمد. در اینجا بود که پسر زیاد لشکری را به سرکردگی عمر بن سعد ابی وقاص به پیش باز امام فرستاد. آن هم با این هدف که از امام برای یزید بیعت بگیرد که امام نپذیرفت و در واقع آماده ی جنگ شد... که در روز دهم محرم سال شصت و یک هجری و طی یک نبرد چند ساعته امام حسین ع و یاران با وفا و همراهان راستین او به شهادت رسیدند و زن و فرزندان به سن بلوغ نرسیده ی او ضمن گرفتاری و اسارت ابتدا به کوفه و سپس به شام فرستاده شدند البته در این میان از کشتن علی بن الحسین ع نیز به خاطر بیمار بودن خودداری کردند... اما از تبعات این کشتار فجیع این بود که در سراسر جهان اسلام آن روز ناخشنودی هایی را پدید آورد. پسر زبیر در مکه از فرصت استفاده کرد و فاجعه ی کربلا را دستاویز نکوهش یزید و پیمان شکن قلمداد نمودن عراقیان قرار داد و از مردم مکه خواست که با وی بیعت نمایند... از سوی دیگر در مدینه هم ناآرامی هایی به وجود آمد.. و پس از طرح این موارد از سوی کسانی که از نزد یزید بازگشته بودند مبنی بر اینکه یزید کسی است که دین ندارد و مِی می نوشد و شب ها را با مردم پست و کنیزکان آوازه خوان به سر می برد لذا مردم مدینه هم با عبدالله بن حنظله بیعت کردند و پس از آن امویان مدینه را محاصره و بیرون کردند و این امر سر آغاز یک شورش و سپس اقدام و فسقی دیگر از سوی یزید شد مبنی بر اینکه به دستور وی به مدینه النبی یورش بردند و آنجا را به قلع و قمع پرداختند و البته در این میان علی ابن الحسین ع به سلامت ماند چرا که او در این شورش دخالتی نداشت ... و اقدام دیگری که یزید قصد انجام آن را داشت اما عمرش کفاف نداد تدارک حمله به مکه بود که مردم آن سامان با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بودند... با مرگ یزید؛ پس از آن مردم با معاویه پسر یزید بیعت کردند که حکومتش چهل روز به درازا کشید و سپس وی طی خطبه ای برای مردم، رفتارهای معاویه و نیز پدرش یزید را نکوهشْ و خود از این امر کناره گیری کرد و به مردم گفت بروند و هر کس را که می خواهند برای خود انتخاب کنند... اما در عراق؛ اینکه جنبش توابین یا پشیمانان به فرماندهی سلیمان بن صرد به راه افتاد تا دست کم ننگ کشتن خاندان پیامبر ص را از سر عراق بزدایند؛ که آنها نیز در جنگ با پسر زیاد و سپاه او کشته شدند.... جنبش دیگر آنچه بود که توسط مختار پسر ابو عبیده ی ثقفی تحت نام انتقام گیری از کشندگان اهل بیت شکل گرفت... و او با گردآوری شیعیان کوفه ابتدا آنجا و حاکمیت بر آن را بدست آورد و سپس دامنه ی حکومتش را گسترش داد و بعد کشندگان امام حسین ع را یکی پس از دیگری گرفت و کشت و ... در نهایت هم در سال شصت و هفت هجری به خاطر یاری نکردن پیروانش ضمن جنگ با پسر زبیر کشته شد... البته شایان یادآوری است که مرتبط با این قیام و هدف مختار؛ امام زین العابدین به وی چنین رخصت و اجازه ای را نداد و لذا او هم دعوت خود را در این کار به نام محمد بن حنفیه آغاز کرد و چون او را مهدی امت خواند؛ بنابراین مختار و پیروانش به کیسانیه معروف شدند ... و پس از کشته شدن مختار و شکست این قیام و در واقع همراهی مردم کوفه با پسر زبیر در جنگ با مختار بود که موجبات شروع حاکمیت مروانیان از امویان پس از سفیانی ها را بر ولایات اسلامی فراهم ساخت. » ]] [4].  



[1] - بر خلاف مفاد پیمان نامه ی آشتی میان خود و امام حسن ع مبنی بر اینکه او حق ندارد پس از خود جانشینی را اختیار نماید.

[2] - البته دلیل اینکار را باید ناشی از رفتار همان عراقیان دانست که علی ع را در جنگ با معاویه پس از جنگ نهروان همراهی نکردند. به عبارتی برابر سنت آفرینش هر کاری آثار و تبعات خود را دارد.

[3] - همانند روش خلفای سه گانه یعنی ابوبکر، عمر و عثمان . وگر نه این روش نه در سنت پیامبر ص بود و نه در سیره ی علی ع در زمان خلافتش. به عبارت دیگر ترویج اسلام باید به سنت پیامبر ص یعنی نوشتن نامه برای نمونه به قیصر روم و کسرا پادشاه ایران صورت میگرفت. همانگونه که به این روش و مرتبط با داستان نبوت حضرت سلیمان بدان اشاره و تصریح شده است؛ هنگامی که پس از روشن شدن شرک قوم سبا برای پادشاه آنجا که یک زن بود نامه ای به این مضمون با ذکر نام خدای بخشنده ی مهربان نوشت و خواست که بر او برتری نجویند و مسلمان شوند که این قوم نیز پس از مشورت پادشاه با مشاوران از دانشمندانش و البته با اولویت ملکه مسلمان شدند ( والله اعلم ):« قالت یا ایها الملؤا انی اُلقی الی کتابٌ کریم. انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم.ألّا تعلوا علی و أتونی مسلمین. قالت یا ایها الملؤا أفتونی فی امری ما کنت قاطعة امرا حتی تشهدون. قالوا نحن اُولوا قوة و اولوا بأس شدید و الامر ألیک فانظری ما ذا تأمرین. قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة ص و کذالک یفعلون. و انی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون... (29-35 نمل با توجه به آیات15- 43 ) ... قیل لها ادخلی الصرح ص فلما رأته حسبته لجة و کشفت عن ساقیها ج قال انه صرح ممرد من قواریر ق قالت رب انی ظلمت نفسی و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین. ( 44 نمل ) . اما نکته ی دیگر اینکه باید هر نامه ای و کلن کاری را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نمود.

   به هر جهت علی ع از این لحاظ می فرماید روش خودم علاوه بر پیروی از قرآن و سنت پیامبر ص، چرا که او قائل به این نبوده که برای نمونه، اسلام را همانطور که گذشت با جنگ علیه سایر کشورها گسترش دهد یا اینکه در نزد او عرب و عجم ملاک باشد و بین آنان تفاوت گذاشته شود و یا اینکه افرادی جاه طلب را با توجه به شناختی که از آنان و پیشینه شان دارد را به عنوان عامل حکومت یا خلافت برگزیده و به سایر بلاد اسلامی گسیل دارد و ...

[4] - تاریخ تحلیلی اسلام. سید جعفر شهیدی. 1383/ چاپ اول. صص 213- 177 .

 

 


  

 

گفتار ششم: قاسطین (3)

الف ) پرسش 

   حال سوال اینکه باید دید آیا نتیجه ی کار" قاعدین " شکل گرفته شده پس از پایان جنگ نهروان و فرمان نبردن از حضرت علی ع و پاسخ ندادن به نداها و بیم دادن های او مرتبط با عواقب عدم مقابله با قاسطین به مواردی همچون افزوده شدن به جسارت های معاویه با یورش به شهرهای مرزی عراق و یا شهادت آن امام همام ختم شد؟ آیا تبعات دیگری نیز داشت؟ آیا تبعات آن محدود به همان زمان و همان مکان و همان مردم یعنی فقط عراق گذشته از شام بود؟ آیا این عمل و برخورد آنان فقط با حضرت علی ع بود به نحوی که با درس گرفتن از گذشته ی بسیار نزدیک خود در قبال سایر امامان و پیشوایان دین، راه فرمانبری از آنان را در مقابل ظلم و جور پیشه ی خود کردند و ... ؟

ب ) پاسخ

    بدیهی است با توجه به موارد خیلی فشرده که در دنباله ی گفتار خواهد آمد دیده خواهد شد که اینگونه نبود و تبعات این " قعودِ " قاعدین نه تنها دامن خودشان که دامن بسیاری از همگنانشان در دیگر سرزمین های اسلامی و نیز آیندگانشان را نیز گرفت و به عبارت دیگر به تحقق و تثبیت اندیشه ها و اهداف " قاسطین " طی حکومت ها و سلسله های مختلف با استفاده از نام دین کمک نمود. امری که آثار آن هنوز در بسیاری از کشورهای اسلامی هست به نحوی که خیلی راحت همانگونه که می بینیم به کشتار دیگر مومنین و مسلمانان ، تحت حمایت ابر قدرت ها و سازمان های تحت تاثیر رای و اندیشه ی آنان مشغولند؛ که در اینجا صرفن به سلسله ی سفیانی از امویان به عنوان قاسطین (3) پرداخته می شود.

 پ ) امام حسن ع و قاسطین

    « با شهادت حضرت علی ع به واسطه ی ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی؛ کار اداره ی حکومت اسلامی بیش از پیش به دشواری گرایید چرا که ظرف مدت پنج سال دو خلیفه کشته شده بودند... از سوی دیگر معاویه پس از اعلام رای داور خودش عمروعاص، خویشتن را خلیفه خواند در حالی که پیش از این او را امیر می گفتند... به هنگام شهادت حضرت علی ع سه گروه در عراق به سر می بردند:1) عثمانیان که طرفدار حکومت اموی بودند. 2) شیعه که بواسطه ی جریان حجة الوداع که طی آن پیامبر مکرم اسلام ص ولایت مسلمانان را ( برابر وحی الهی ) به علی ع داده بود؛ لذا اینان همان روزها خلافت پیامبر ص را حق مسلم حضرت علی ع می دانستند. 3) خوارج که با شهادت حضرت علی ع باز به ترویج افکار خود پرداختند. 4) سودجویان که به طور کلی بدنبال منافع خود زیر پوشش دین بودند و اینکه در واقع هم اکنون قدرت غالب کیست و... در این بین تنها این شیعیان کوفه بودند که پس از شهادت حضرت علی ع با فرزندش حسن ع بیعت کردند و از این جا بود که وی می بایست برای دشواری های خلافت مبادرت نماید که اولین گام آن آرام کردن کوفه بود و سپس برگزیدن و گسیل حاکمان به سوی ایالت های مصر و حجاز و ایران به غیر از شام و بعد یکسره کردن تکلیف شام. بدیهی بود که اقدام در این زمینه ی اخیر نیروی کافی می خواهد. او در اواخر عمر پدرش علی ع دیده بود که مردم عراق کمتر به ندای او برای مقابله با معاویه پاسخ دادند. علاوه بر این او امیدی هم به خوارج و یا بصریان نداشت چرا که خوارج خود هم اکنون خواهان خلافت و حکومت بودند و آن دو یعنی بصریان و عثمانیان نیز با معاویه بودند. پس تنها پشتیبان و یاور وی شیعیانند و مدعیان تشیّیع. یعنی بیشتر کسانی که پدر او علی ع را از حجاز به عراق کشاندند و در پایان یا او را رها کردند و یا اینکه رو در رویش ایستادند و یا با او به دو رویی رفتار کردند. این گروه اخیر را می شود شیعه نمایانی دانست که اهل سودجویی یعنی همان گروه چهارم که ذکر آن رفت بودند. حال آیا می شد انتظار داشت که اینان رفتار بهتر از پدر با پسر داشته باشند؟ اما آنچه که از دیگر دغدغه های امام حسن ع در این رابطه بود این بود که چه کسانی می توانند عهده دار ماموریت ایالت های اسلامی باشند. آری علاوه بر ایمان و تجربه و شجاعت؛ چنین افرادی باید آزمند نیز نباشند چرا که بخشش های بی حساب معاویه دیده های اطرافیان او را خیره کرده بود ... از این ها گذشته معاویه هم در آن سوی با انجام اموری همچون توطئه توسط مزدورانش، دلجویی از سران قبایل و بزرگان خانواده ها، دادن رشوه ، دروغ پردازی، یورش به شهرهای مرزی عراق و ایجاد رعب و ... مشغول هموار کردن راه دست اندازی بر عراق بود... بالاخره لشکری که حضرت علی ع در پایان عمرش برای حمله به شام آماده کرده بود با فرماندهی قیس بن سعد بن عباده آماده ی رفتن به سوی شام شد و از این سوی امام حسن ع خود به مدائن رفت... با پخش خبر کشته شدن قیس، شورشی در لشکر بر خاست و مردم به خیمه ی امام ریختند و همه چیز آن را غارت کردند و خود آن حضرت را نیز پس از خروج از خیمه و در بین راه با ضربه ی کلنگی مضروب ساختند و ... امام حسن ع وقتی چنین نافرمانی و بلکه گستاخی ها را از مدعیان دوستی خود که کسانی جز سودجویان نبودند؛ دید، بنابراین مقاومت را بی فایده دانست و با معاویه پیمان آشتی بست ... بدین مضمون که او ولایت مسلمانان را برابر شرایطی به معاویه می دهد. شرایطی از این قبیل که به کتاب خدا و سنت رسولش ص و سیرت خلفای صالح رفتار کند و کسی را پس از خود ولیعهد قرار ندهد و همه ی مردم و شیعیان و خود حسن ابن علی ع و برادرش امام حسین ع و اهل بیتشان در هر کجا که باشند؛ ایمن و در امان باشند ...0 معاویه نیز این موارد را پذیرفت هر چند قصد عمل کردن به آنها را نداشت اما همیشه می کوشید که کارها را آنچنان انجام دهد که به جنگ نکشد چرا که هزینه های جانی و مالی جنگ بیش از بخشش مال و یا دادن امتیاز به این و آن است ... خلاصه پس از این یعنی انعقاد پیمان آشتی، امام حسن ع به همراه کسانش به مدینه بازگشت و در سال چهل و نهم هجری با توطئه ی معاویه و خوراندن زهر به وی پس از کشیدن سختی هایی از جانب دوست و دشمن به جوار حضرت حق شتافت. »[1]

1 / پ ) نتیجه گیری این مبحث

 به طور خیلی چکیده اینکه با این مطالب فشرده مرتبط با دوران امامت حسن بن علیْ ع روشن می شود که اولن عمل قاعدین ذکر شده در بالا و دوم و مکمل آن عدم پشتیبانی بیعت کنندگان با امام حسن ع، وی را در مقابل معاویه آن هم در یک زمان بسیار کوتاه و پشت سر همْ سبب شد که نه تنها معاویه بتواند با دادن رشوه و ایجاد رعب و پخش شایعه و دروغ پراکنی و تطمیع یاران امام حسن ع و ... خیلی راحت و طی پیمان نامه ی آشتی، بدون خون ریزی موقعیت خود را به عنوان خلیفه و ولی مسلمین محکم نماید؛ بلکه باعث شد تا علاوه بر شام بر سایر ولایات اسلامی نیز حوزه ی نفود و قدرت خود را بگستراند و به ویژه بر عراقی هایی که روزی در کنار علی ع در جنگ صفین با وی مجاهده و پیکار می کردند تسلط یابد.

    آری این بود نتیجه ی کار قاعدین پس از جنگ نهروان و دنباله ی آن که به نوعی حاکمیت " قاسطین " و در راس آنان معاویه ی قاسط را بر تمام ایالت های اسلامی تثبیت و ترویج کردند. آری بیعت کنندگان با حسن بن علی ع که از شیعیان نیز بودند بجای اینکه از این فرصت برای جبران کار قعودشان که چندان زمانی از آن نگذشته بود و در وهله ی اول موجبات شهادت علی ع را فراهم کرده بود، استفاده کنند آمدند و تحت تاثیر معاویه و اقدامات سراسر نیزنگ و دسیسه اش رو در روی امام حسن ع که با وی بیعت کرده بودند ایستادند و به جز اندکی یارش نماندند و یاری اش نکردند تا آنجا که ایشان چاره را در بستن پیمان آشتی با معاویه دید و پذیرش ولایتش بر مسلمانان و ... خود برگزیدن هجرت و بازگشت به سوی مدینه با کسانش را و سر انجام نوشیدن شربت شهادت را ... و رسیدن پیشوایی مومنین و شیعیان به حضرت امام حسین ع برادر ایشان ضمن زندگی در مدینه و پایبندی به مفاد همان آشتی نامه تا پایان زندگی و خلافت معاویه. اما این که در ادامه بر ایشان چه گذشت مقوله ای است که هر چند اندک در مطلب بعد بدان پرداخته خواهد شد. انشاءالله.



[1] - تاریخ تحلیلی اسلام. سید جعفر شهیدی. 1383/ چاپ اول. صص 162- 175 .

 


  

 

پ ) ویژگی های قاعدین 

    حال باید دید که چه مواردی را می توان برای قاعدین از آن جهت که برایشان از نظر رفتارها و گفتارهاشان مترتب است شمارش نمود؟

    باید گفت که انسان نشسته کسی است که چشم انتظار کمک و ترحم دیگران است. از خود یا کسان یا دارایی اش اگر بخواهد هم آنگونه که باید نمی تواند دفاع کند؛ قادر به انجام هر کاری که دیگران به عنوان شغل خود بدان می پردازند نمی باشد و ... البته که این ها در مورد کسانی است که تندرست نیستند و لذا عسر و حرجی نیز برایشان نیست. اما اگر مصادیق این امر کسانی باشند که در عین حال که سلامت جسمی دارند ولی مثل گروه مذکور یعنی قاعدین؛ امام و پیشوای خود را تنها می گذارند و فرمانش را نمی برند و به تدبیر و رای او وقعی نمی نهند و به نداهای او پاسخ نمی دهند و وی را در پیکار با قاسطین و ستمگران شام که بر باطل بودنشان به ویژه پس از رای داوران کاملن آگاهی دارند، پیروی و یاری و همراهی نمی کنند به نحوی که تحقق موازین دین اسلام بر اساس آیات قرآن و سنت پیامبر ص و سیره ی حضرتش را برای همه حتا آیندگان در پی داشته باشد؛ و بر روی سخنان دور اندیشانه اش پیرامون عاقبت کار ناشی از نشستن اختیار کردن و بی تفاوت بودن به تاخت و تازها و یورش های مرزی و ناموسی دشمن به مسلمانان و غیر آن، حتا اندیشه نیز نمی کنند تا چه رسد به عمل و دفاع؛ و تنها بر رای خود پا می فشارند؛ بنابراین نتیجه ی کارشان روشن است؛ این که آنان از این تندرستی و سلامت جسم تنها برای کارها و حرف های روزمره ی همراه تهمت و غیبت و فخر فروشی و بدست آوردن یک قوت بخور و نمیر بدون با خبر بودن از اینکه چه کسی بر آنان خلافت می کند یا بر سر دیگران چه می آورد، استفاده می کنند و ... اما کاش کار به همین جا ختم می شد؛ چه آنکه این گونه نشستن و به روزمره گی بسنده کردن و امام و پیشوای خود را در مقابل دشمن شان تنها گذاشتن، عاقبتی جز این ندارد که آن دشمن به آنچه از محدوده ی مِلک و مُلک که دارد کفایت نمی کند و با احساس ضعف طرف مقابل و مشاهده ی اختلاف میان افراد آنها و فرمان نبردنشان از فرمانده شان؛ لذا بدنبال گستردن این محدوده ی قلمروی حاکمیتی اش بر می آید تا آنجا که بر آنان و سرنوشتشان از خودشان و آیندگانشان طی سلسله ای توارثی استیلای کامل یابد و با ارعاب و پیش کشیدن گذشته شان در مبارزه با او بر آنها حکومت کند و حتا برخی را نیز در خدمت خود برای اهدافش در آورد و ... تمام این ها چیزی نبوده و نیست جز اینکه این امر تنها و تنها نتیجه ی کار خودشان است؛ یعنی نشستن و پیشوای منتخب خود را که با او بیعت و عهد کرده بودند تنها گذاشتن. امری که مرتفع ساختنش از سر خود و دیگران به این راحتی ها نبود و ...

    و باز؛ نشسته در مفهوم گسترده و حداکثری آن یعنی کسی که آماده و پذیرای امور تعهد و بیعت هست اما از یک سو در عین حال یا آنکه مایه ای به لحاظ بذل جان و مال برای آن تعهد و بیعتش نمی گذارد و از آنها به دلایل و توجیهاتی دریغ می کند و به عبارتی قیامی همراه عهد و بیعتش نیست و یا آنکه اگر با خلوص نیت باشد به همان دادن مال کفایت می کند و از سوی دیگر اینکه چنین کسی توان انجام تعهدش را به لحاظ جانی و مالی ندارد و لذا وی از روی به اصطلاح رودربایستی و یا ملاحظه کاری به چنان بیعت و عهدی دست زده است. و نشسته به معنای دیگرِ آن یعنی کسی که از ولی امر و پیشوای خود که ایستاده و مجاهده ی در راه خدا را پیشه ی خود کرده ؛ فاصله گرفته است. و نشسته یعنی کسی که محتاج دستگیری است و نشسته یعنی کسی که در مقابل ستمگر و ظالم قدرت تصمیم و دفاع ندارد اما اگر به مظلوم از مجاهدان در راه خدا که قصدش تحریک و تهییج آنان برای مجاهده فی سبیل الله است,بر بخورد بر عکس این برایش امکانپذیر است و با قیامش حتا تصمیم گرفته و نظرش را تا آنجا که بشود علاوه بر ابراز، تحمیل هم می کند. و نشسته یعنی کسی که هر وضعی را پذیراست و یعنی کسی که مدام برای این نشستن خود توجیه می آورد؛ همسرم، فرزندانم، حیثیت شهر و زنانمان؛ کمبود ادوات جنگی . و ... بالاخره نشسته یعنی کسی که از مجاهده در راه خدا علیرغم اندرزها و انذارهای پیشوای با فضیلت خود از تبعات عدم مجاهده سر باز می زند و باز می ماند و عواقبش را برای خود و آیندگانش به لحاظ جانی و مالی می خرد, یعنی آنچه را که حاضر نبود در راه خدا با کوشش صرف و بذل کند تا برکاتش را ببیند. چرا ک مجاهده ی فی سبیل الله نیازمند و مستلزم ایستادن و ایستادگی و جنب و جوش است. و باز هم نشسته یعنی کسی که ایستادگان دنیا طلب بر او و هستی و ناموسش و اموال و امکاناتش چیره می شوند. و نشسته یعنی کسی که بر خلاف اتمام حجت های پیشوا و خلیفه ی خود می پذیرد تا وضعیت به گونه ای شود که ظالمی بیاید و نه تنها بر او که بر نسل پس از او نیز چیره گردد و آنها نیز پذیرای ستم دیدگی شوند و دل به اوضاع خوش دارند و همه چیز را پای تقدیر و نه قعود وجمود خود بنویسند و چون زمانه ای فرا رسد که آنان بتوانند به اصلاح امر و جبران گذشته مبادرت کنند؛ از آنجا که شلاق ستم خورده و سایه های وحشت شمشیرها بر فراز سرشان بوده؛ لذا خیلی زود چون همان شلاق و شمشیرها را می بینند؛ دست از تصمیم خود به لحاظ بیعتی که با پیشوای زمان خود بسته اند بر میدارند و او را تنها می گذارند، و البته این موضوع فقط مرتبط با کسانی است که از روی اخلاص و نه سودجویی یا انگیزه های دیگر با امام زمان خود عهد بسته و بیعت کرده اند. چه آنکه سودجویان اگر چه خود را همراه جو و جمع نشان می دهند؛ اما همیشه تابع این هستند که ببینند به هنگام نبرد و مقابله نیروی غالب کدام است پس خیلی زود برای حفظ جان و مال بدان سو می رود. ولی آن کسی که از روی اخلاص با امام زمان خود بیعت کرده است ؛ هر چند بسیاری از ترس جان بروند یا او را تنها بگذارند؛ اما برخی هم هستند که می مانند و پیروی محض امام خود را می کنند و از اینکه همراه با او جانشان را نیز بدهند؛ ابایی ندارند که برای نمونه می توان به نهضت امام حسین ع و رخداد عاشورای سال شصت و یک هجری اشاره کرد ...

   آری ؛ قاعدین پس از جنگ نهروان و بلافاصله پس از آن پشت علی ع را خالی کردند؛ آن هم با دلایل و توجیهاتی همچون لشکر خسته است و مردم کوفه عزادار و شمشیر ها کند و زنانمان تنها و ...؛ بنابراین از اینجا بود که آنها نشستن را در عین تندرستی و توانایی تحرک و جنب و جوش برگزیدند و به جای پیروی و یاری حضرت علی ع به عنوان خلیفه ی برگزیده و بیعت کرده با او، جهت خشکاندن ریشه ی بیدادگری و ستمکاری قاسطین ؛ از او به دور شدند تا این که در این میان علی ع توسط باقیمانده ی مارقین یا خوارج به شهادت رسید و معاویه تا سالیانی بر عرض و ناموسشان مسلط و چیره شد. آری معاویه چیره شد و بر بیدادگری هایش حتا در زمان امام حسن ع نیز بر پایه ی همان پیمان نامه آشتی که ناشی از بی وفایی کوفیان بود افزود و این نشستگان همه چیز را بناچار پذیرفتند.

    و منظور از نشستگان در اینجا یعنی رفتارشان با حضرت علی ع پس از جنگ نهروان؛ به معنی کسانی است که خود رای بودند و بر آن پافشاری می کردند تا آن جا که آنرا حق نیز جلوه اش دهند. یعنی کسانی که رای خود را مقدم و حتا بالاتر از رای ولی خود که حضرت علی ع باشد میدانستند و لذا آن را به خلیفه ی خود که با وی بیعت کرده بودند تا فرمانش را ببرند؛ تحمیل کردند. خود رایی؛ آفتی که قیام و قعود نمی شناسد؛ همانگونه که این امر خود را در قضیه ی صفین و جنگ با قاسطین نشان داد هنگامی که گروه موافقان با دیدن قرآنهای بر سر نیزه شده توسط شامیان در نهایت ضعف آنان و قریب الوقوع بودن شکستشان؛ و بر خلاف اتمام حجت های خلیفه شان یعنی حضرت علی ع که این کار شامیان را یک نیرنگ می دانست؛ آمدند و با فشار ابتدا دعوت به حکمیت را و سپس داور و حکم را به مولا و فرمانده ی خود یعنی حضرت علی ع تحمیل کردند و سپس خودشان به عنوان خوارج رو در روی علی ع ایستادند که چرا حکمیت را پذیرفته؛ پس جنگ نهروان را که شکست سختی برایشان بود را به او تحمیل کردند چرا که در هر دو مورد بر مولای خود پیشی گرفتند. و حالا هم که یاران و همرزمانش پس از جنگ نهروان به کوفه بازگشته و نشسته اند و باز رای خود را در قالب توجیهات مذکور مقدم و برتر می دانند و علی ع را جهت گسیل شدن به سوی شام و مقابله با قاسطین یاری نمی کنند. آری پس خود رایی و خودسری و عدم پیروی از فرمان ولیِ دادگر و دوراندیش و دلسوز و فرزانه و با فضیلت و حکمت خود، قیام و قعود ندارد اما تبعات خود را دارد.

    باری؛ باز باید یادآور شد منظور از نشستگان در اینجا با توجه به مطالب بالا، کسانی که به لحاظ اینکه معلول جسمی یا روانی بودند و یا هستند و از هر جهت برایشان هیچ گناهی نیست, نبوده و نمی باشد؛ بلکه منظور کسانی هستند که آنان در عین تندرستی و توانایی جنب و جوش و به این سمت و آن سمت و بالا و پایین رفتن بر روی پای و به اراده ی خود آن هم برای انجام امور روزمره ی خویش که دنیایی باشد؛ از پیروی امر ولی زمان خود یعنی حضرت علی ع که با وی بیعت و عهد هم داشتند، سر باز زدند و به تدابیر و تصمیماتش وقعی ننهادند و از کوشش و مجاهده در راه خدا به جان و مال به همراهش دریغ کردند و لذا آن بر سرشان آمد که علی ع پیشتر از این بدان هشدار داده بود و در این پنج سال قصد آن را کرده بود تا قاسطین نمانند اما هر بار با موانعی همچون ناکثین و جنگ جمل، و قاسطین و جنگ صفین و تحمیل حکمیت و حکم، و خوارج و جنگ نهروان و این بار و این جا هم با قعود قاعدین روبرو شد و به نتیجه نرسید... قعود؛امری که دست کم تبعاتش تا محرم و عاشورای سال شصت و یک هجری بود. و پس از آن هر چند ناموفق اما به خاطر متاثر شدن از شهادت امام حسین ع و یارانش, قیامهایی در قالب توابین و خونخواهان آن امام و همراهان شهیدش توسط سلیمان و مختار با یارانشان صورت گرفت و ...

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ