*****- اینکه وقتی کوفیان از امام حسین ع دعوت می کنند تا وی به آنجا برود و پیشوایشان بشود؛ و وقتی امام ع در نهایت برابر نامه ی نماینده ی خود در کوفه یعنی مسلم بن عقیل به سوی آنجا حرکت می کند؛ این نخست بدان معناست که اهل کوفه از شیعیان با یزید بیعت نکرده اند و دوم اینکه امام حسین ع با اطلاع و نظر داشت این موضوع بدان سو به راه افتاده است. و سوم اینکه تکیه بر بیعت شکن نمی تواند محلی از اعراب داشته باشد که بشود بر روی آن جهت اعمال پیشوایی حساب باز کرد. چرا که اگر جز این بود می توان موضوع را حمل بر بیعت شکنی کوفیان و دفاع امام از این بیعت شکنی دانست، و اگر ائمه ی اطهار به فضایل مشهور بوده و می باشند, بدین واسطه است که مرتبط با موضوعی همانند این چون عهدی می بسته اند؛ آغاز گننده به نقض آن نبوده اند و تا مدت تعیین شده آن را نگاه میداشته اند و دیگر اینکه هر گز آنان از بیعت شکنان دفاع نمی کرده اند ، چه اینکه اگر اینگونه بود این از یک سو یعنی پیروی امام از ماموم و از سوی دیگر اینکه بدین منوال هیچگاه جنگ جملی رخ نمی داد یا همینطور جنگ نهروانی. و این یعنی حساسیت و پایبندی ائمه ی اطهار ع به پیروی از آیات قرآن کریم و سنت پیامبر ص مرتبط با مقوله ی بیعت و بیعت شکنی و تبعات آن.
- اینکه امام حسین ع نیز همچون پدر و برادرش در پی قدرت نبود تا بخواهد ابتدا به ساکن برای آن با یزید و سپاهیانش بجنگد؛ چرا که اگر اینطور بود ایشان پس از عزیمت از مدینه به سوی مکه به علت نپذیرفتن دعوت بیعت با یزید؛ می آمد و از مردم حجاز می خواست که با وی بیعت کنند؛ امری که اگر اراده به گفتنش می گرد به خاطر فضایل و نسبت هایش با پیامبر ص و ... عملی می شد و هماوردی نیز نداشت و لذا پس از آن در مکه حکومتی تشکیل می داد و در پی وسعتش می بود و ... لیکن آن امام همام این کار را برابر دانش الاهی و علم لدنی انجام نداد و ایشان آنجا بود تا دعوت نامه های کوفیان آمد و وی را از سرزمین وحی به سوی عراق کشاند و ...
اما اینکه به چه دلیل او اینکار را انجام نداد یعنی از اهل حجاز درخواست بیعت با خود را نکرد، باید پاسخش را در این مهم یافت که وی از به اصطلاح روحیه ی یزید با خبر بود؛؟ زیرا او اگر دو سال بعد کعبه را به آتش کشید؛ ابا و شرمی نداشت که به خاطر بیعت مفروض بالا یعنی بیعت مردم مکه با امام حسین ع همان سال اول و پیش از واقعه ی کربلا این کار را بکند و لذا نه در همان زمان که در طول تاریخ حق به او داده شود که آری اگر حسین بن علی ع درخواست بیعت از مردم حجاز را نمی کرد و به همین قصد هم از مدینه به مکه نمی رفت و این موضوع را نیز مد نظر داشت که او به خاطر فاسق بودن یزید با وی بیعت نکرده است چرا که عامل یزید در مدینه نیز به هنگام رفتن ایشان به مکه متعرض وی نشده است؛ پس چه لزومی داشته که به سرزمین وحی و امن الاهی برود و از مردم آنجا بیعت بگیرد تا در برابر یزید قد علم کند؟ زیرا وقتی که امام با علم به اینکه یزید پرهیزگار نیست با وی بیعت نکرده و به مکه رفته پس باید میدانسته که از هر فاسقی به ویژه اینکه خود را زمامدار مسلمین نیز بداند؛ هر کاری بر می آید حتا اینکه مکه را به آتش بکشد و ...؟ لذا این اتفاق هم نمی افتاد و به مکه و حرم امن الاهی نیز در پی این بیعت فرض شده بی احترامی نمی شد و ...؟ آری امام حسین ع با تدبیر خردمندانه اش، نه تنها راه را برای حمله ی یزید به مکه هموار نکرد بلکه جای هیچ سوالی را هم برای همگنان و پسینیان خود نگذاشت تا او را عامل حمله ی یزید ناپرهیزگار به مکه معرفی نمایند؛ اما اینکه از او در تاریخ نام یادگار مانده است؛ بدان خاطر است که همانطور که بارها اشاره شد، او بر سر سخن و رفتار خود مبنی بر عدم بیعت با یزید هم در مدینه و هم در مکه و هم در عراق به خاطر فسق های آشکارش ماند و جان خود را نیز در راه خدا بدین واسطه در جنگ روز عاشورای سال شصت و یک هجری به همراه یارانش داد. پس مظلومیت او در گرو این سخن و کردارش می باشد که یکی بود.
جان کلام اینکه بنابر این روشن می شود که امام حسین ع دوراندیشی بسیار به لطف خدا داشته است چرا که برگزیده ی او برای مومنین و حجتش برای مردم بوده است. زیرا اگر خوب نگاه کنیم پی خواهیم برد که فسق و فسادهای یزید به شرابخواری و زن بارگی و ... اینها محدود نبوده و همانطور که در سالهای دوم و سوم حکومتش نشان داد علاوه بر واقعه ی کربلا؛ مدینه را نیز مورد تاخت و تاز قرار داد و مکه را نیز به آتش کشید. پس آن امام همام خوب زوایای شخصیتی یزید را شناخته بود که با وی نه در مدینه که در عراق یعنی سرزمین کربلا نیز بیعت نکرد و در نهایت به همراه یاران با وفایش به شهادت رسید.
البته باید یادآور شد که دلیل تعرضات به دستور یزید به مدینه و مکه به شرح فوق نه ابتدا به ساکن که بدلیل این بوده که مردم این دو ولایت اسلامی به دعوت عبدالله بن زبیر مبنی بر بیعت با او آن هم با بهانه قرار دادن ماجرای عاشورای سال شصت و یک جواب مثبت داده و بنابراین به نوعی شورش نموده بودند. یعنی بیعت با کسی که نه تنها در جنگ جمل همراه با ناکثین رو در روی علی ع ایستاده بود بلکه هنگامی که عامل مدینه پس از مرگ معاویه و جانشینی فرزندش به او گفته بود که با یزید بیعت نماید؛ او شبانه راهی مکه شده بود. و تمام این ها یعنی اینکه یزید آن قدر انحصار و اقتدار طلب بوده که تاب نمی آورده که کسی با او بیعت نکند یا در مقابلش قیام نماید. و البته که پسر زبیر با رخداد عاشورا باید می دانسته و نه اینکه آن را مستمسکی برای امیال دنیایی خود قرار می داده که وقتی یزید بن معاویه به نواده ی با فضیلت پیامبر گرامی اسلام رحم نمی کند و حتا به خبر اینکه عاملش در کوفه یعنی عبیدالله بن زیاد بگوید که حسین بن علی ع را از سر راه برداشته؛ بسنده نمی کند بلکه او سر حسین ع و یاران با وفایش را به عنوان اینکه مخالفش و مخالفینش از سر راه برداشته شده اند را می خواهد؛ پس نباید می آمده و در گرماگرم جوش و خروش احساسات ناشی از همان رخداد عاشورا؛ درخواست بیعت با خود را به مردم حجاز و مدینه می داده است و از سوی دیگر مردم این دو ولایت نیز نباید به این دعوت پاسخ پذیرش می داده اند زیرا که بخصوص امام زین العابدین ع به عنوان ولی دم پدر در مدینه بوده پس به طریق اولی? این حق او بوده که مردم از او پیروی و فرمانبری نمایند و دوم اینکه همانطور که گذشت باید این مردم نیز می دانسته اند که وقتی یزید از ریختن خون پسر رسول خدا ابایی ندارد؛ پس اگر آنان ضمن بیعت با پسر زبیر علیه او قیام نمایند، از اینکه شهر پیامبر ص یا مدینه النبی ص را نیز مورد یورش و کشتار و ... قرار دهد و سرزمین وحی و امن الاهی را نیز به آتش بکشد ابایی ندارد. و اینکه ای کاش آنان به جای بیعت با پسر زبیر هر چندشان را که شامل می شد؛ می آمدند و امام حسین ع را زمانی که به آنان اختیار داد که هر کس می خواهد او را ترک نماید؛ به جای ترک وی همراهی اش می کردند و ... موجبات تعرض پسر یزید را به مدینه و مکه فراهم نمی نمودند چرا که پس از مرگ یزید و سرکوب شدن قیامهای توابین و مختار و پایان حکومت آل سفیان و سوار شدن آل مروان بر حاکمیت سرزمین های اسلامی به عنوان بخشی دیگر از بنی امیه؛ اینان نیز نشان دادند که در سرشان چه می گذشته و در دل باورشان چه بوده است و چرا خون حسین بن علی ع و دهم محرم شصت و یک هجری را دستاویز قرار داده اند و ...آری آنان نیز در پی دنیاخواهی بوده اند و برای رسیدن به این آمال خود یک مستمسکی می خواسته اند که سرآغاز شکل گیری آن و حکومت آل مروان تنها استفاده از احساسات و عواطف مردمی برانگیخته شده ی ناشی از همان حادثه ی کربلا بوده است و گرنه آنان نیز پس از آن نشان دادند که با فرزندان این امام از ائمه تا زمانی که حکومتشان دوام داشته جز به حبس و حصر برخوردی دیگر نداشته اند تا مبادا مردم از خرمن فضل و دانش آنان خوشه ها بچینند و اسلام واقعی را به دور از هر گونه جنگی در یابند و ... ولی آنان غافل از این بودند که آنچه خداوند بخواهد می شود و نه جز آن.
اما باید به تفاوت این دو ماجرا اشاره ای شود تا دانسته شود که در این یورش و ددمنشی یزید و یارانش هم حسین بن علی ع و هم عبدالله بن زبیر بر حق نبودند بلکه تنها یکی آن هم امام حسین ع بر حق بود آنچنانکه در گذر زمان حقانیتش فزونی یافته است. و آن تفاوت این است که حسین بن علی ع همانطور که گذشت تنها دعوت های مکرر کوفیان را پذیرفت و هر گز خود نیامد و از مردم بخواهد که با او بیعت نمایند. همانگونه که مرتبط با پدر و برادر بزرگوارش این مهم صدق می کرد. و اینکه این او بود که با رفتن به نزد عامل مدینه؛ اولن خیلی صریح به وی گفت که لازمه ی بیعت او با یزید در این است که در ملأ عام و در مسجد باشد و دوم اینکه وقتی تهدید شد اعلام نمود که به خاطر فاسق بودن یزید با وی بیعت نمی کند و سوم اینکه در روز روشن پس از این به سمت مکه به راه افتاد و ... در حالیکه عبدالله بن زبیر به تاسی از واقعه ی عاشورا آمد و از مردم خواست که با وی بیعت نمایند و مردم نیز نه تنها تحت تاثیر تبعات روحی همان واقعه ی عاشورا؛ بلکه شاید بدان خاطر که وی یعنی پسر زبیر با یزیدبن معاویه بیعتی نداشت درخواستش را اجابت کردند و لذا چون این خود قیامی به شمار می آمد بنابراین با آن تصمیمِ یورش به مدینه و مکه توسط یزید و عواقب آن روبرو شدند. و باز باید تاکید و تصریح کرد که این خیزش علیه یزید توسط پسر زبیر ضمن بیعت گرفتن از مردم حجاز و مدینه، برای دین و یا مقولات و فرایضی همچون امر به معروف و نهی از منکر نبود بلکه ناشی از دنیا دوستی او بود؛ آنگونه که پس از به قدرت رسیدن و به دست آوردن حکومت با از میان برداشتن قیام مختار در کوفه و عراق؛ این مهم را نشان داد. در حالی که سیره و نهضت امام حسین ع چه به هنگام رد دعوت بیعت با یزید در مدینه و چه به هنگام قبول دعوت کوفیان در پی دعوت نامه های بسیارشان برای اوْ و باز چه به هنگام دعوت دوباره ی او به بیعت با یزید در سرزمین کربلا و رد کردنش و ایستادگی کردن تا پای جان در راه خدا ؛ همه و همه نشان از درد ایشان برای دین اسلام و به ویژه امر به معروف و نهی از منکر داشته است چرا که یزیدبن معاویه به عنوان جانشین پدر و مدعی زمامدار مسلمین فردی تبهکار و ناپرهیزگار بوده است.