سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 28327
کل یادداشتها ها : 30
خبر مایه


 

     « بالاخره روزی علی ع اعلام فرمود که با همه ی لشکر خود و تمام مردم به جنگ شامی ها خواهد رفت و جنگ خواهد کرد تا خداوند میان آنان حکم کند. مردم از این جهت سخت ترسیدند چرا که تا حالا یک گروه با گروه دیگر از لشکر روبرو می جنگید و حال اگر هر دو سپاه رو در روی یکدیگر قرار گیرند، عرب نیست و نابود خواهد شد. علی ع خطاب به مردم اینگونه گفت :

 همانا که شما فردا همگی با این قوم رویا روی خواهید شد؛ امشب بسیار نماز بگزارید و فراوان قرآن تلاوت کنید و از خداوند پایداری و عفو بخواهید و با آنان به طور جدی روبرو شوید.

   از سوی دیگر معاویه هم بین لشکر خود راه رفت و از موقعیت و وضعیت استقرار و آمادگی آنها با خبر شد اما کسی که در این میان به عنوان یکی از فرماندهان سپاه معاویه بیشتر مردم شام را با گفتن این موضوع که " پسر عفان یعنی عثمان را علی کشته است" برای مقابله با فرمان و سپاه علی ع تحریک می کرد عمرو عاص بود... صبح فردا حضرت علی ع پس از برگزاری نماز و شناسایی موقعیت دشمن و صفوفشان؛ فرمان همگانی برای حمله با سپاه معاویه داد. در این روز پیشرفت ها و عقب نشینی هایی از سوی دو طرف بود و لذا بسیاری از دو طرف کشته و زخمی شدند... شامگاه باز حضرت علی ع سپاه خود را ضمن سفارش به اینکه یاد خدا باشند، بدانان گفت که وحدت خود را حفظ کرده و از ستیزه جویی که سستی را برایشان در پی دارد دوری کنند... از سوی دیگر معاویه نیز در بین سپاهیان خود سخنانی از قبیل دوری از سستی و اینکه آنان بر حقند چرا که با " قاتل عثمان " می جنگند را بر زبانش جاری کرد و مکمل او عمروعاص هم ضمن یکسری سفارش ها کارزاری گفت که حق به مقطع خود رسیده است ... باری با این اوصاف، جنگ سختی بین دو طرف با غالب و مغلوب شدنهای گذرا و مقطعی در گرفت و کشته هایی را نیز به جا گذاشت... جنگ چند روزی همینطور ادامه یافت ... و در این بین میان معاویه و علی هم نامه هایی رد و بدل شد که نتیجه ای را برای رسیدن به یک سازش مطلوب بدنبال خود نداشت ...»[1]

 « ... و بالاخره کار جنگ به شب معروف به هریر رسید و علی ع بامداد آن روز میان مردم بر خاست و پس از ستایش و نیایش خداوند یکتا و خطاب قرار دادن مردم اینگونه گفت که چون کار آنان با دشمن بدانجا رسیده که فقط نفسی از ایشان باقی مانده است بنابراین فردا برای جنگ با دشمن آماده شوند تا خداوند که بهترین حاکمان است میانشان حکم کند.[2] و اما وقتی این خبر به معاویه رسید[3] باز از عمروعاص چاره خواست چرا که وقت بسیار تنگ بود. عمروعاص هم از اندوخته ی خود برای چنین روزی برای معاویه به عنوان یک راهکار گفت و آن اینکه علی ع و سپاهش دعوت به این شوند که قرآن میانشان حکم باشد، که اگر چنین شود و بپذیرند میان آنها اختلاف خواهد افتاد و اگر نپذیرند پراکنده خواهند شد. با این راه چاره ی عمرو و نیز سخن حاکی از نارضایتی اشعث بن قیس از سپاه عراق در بین قومش مبنی بر اینکه اگر فردا دو سپاه رو در روی یکدیگر قرار گیرند نتیجه اش چیزی جز نابودی عرب و درمانده شدن نوامیس آنها نخواهد بود؛ و رسیدن سخن اخیر به گوش معاویه و درست دانستن آن؛ لذا وی چنین دستور داد که قرآنها را بر سر نیزه ها کنند ... و سپاه شام نیز اینگونه کرد و سپیده دم به سوی سپاه عراق حرکت کرد و چون هوا روشن شد عراقی ها دانستند که این ها قرآن است. پس از آن شامی ها از عراقی ها خواستنند که برای جلوگیری از هتک نوامیس شان توسط رومی ها و ایرانی ها، کتاب قرآن میانشان حَکَم باشد. با این سخن و پیشنهاد، در بین عراقی ها اختلاف نظر افتاد، برخی آن را خدعه و فریب دانستند و پیروی علی ع را اولاتر شمردند و برخی هم مخالف این بودند و می گفتند باید قرآن حکم باشد. یعنی پیشنهاد شامی ها پذیرفته شود. به هر جهت صلاح را در رای علی ع دیدند. ایشان هم ضمن بیان مطالبی و اینکه ابتدا او از هر کسی شایسته تر است که دعوت به کتاب خدا را بپذیرد و سپس پیروان و همراهان او؛ اینگونه ادامه داد که این قوم (شامی ها) از این کارشان قصدی جز مکر و فریب ندارند و جنگ آنان را درمانده کرده است و به خدا سوگند که قرآنها را بر افراشته اند و قصدشان عمل به آن نیست ... به هر جهت اشعث بن قیس گفت که دعوت شامی ها مبنی بر اینکه کتاب خدا حکم باشد پذیرفته شود... و وقتی حضرت این امر را پذیرفت آنان از وی (علی ع) خواستند که به اشتر که در حال جنگ و پیشروی بود بگویند که باز گردد و چون اشتر باز نگشت باز علی ع را تهدید کردند... پس مالک اشتر فرمان برد و برگشت و به مشاجره با تحمیل کنندگان پذیرش این رای و تهدید کنندگان علی ع پرداخت... به هر جهت پس از این معاویه هم بین مردم شام قرار گرفت و ضمن سخنانی گفت که اگر سپاه عراق دعوت ما به قرآن را که ثابت میکند حق با کیست را پذیرفتند چه بهتر و گر نه حجت بر آنان تمام شده است. سپس او نامه ای را برای علی ع نوشت و در آن ضمن بیان این که مسئول جنگ آن دو هستند از علی ع خواست که به حکم قرآن راضی شود به این نحو که از سوی هر کدام یک حکم معین شود تا بر اساس قرآن حکم کنند... و علی ع هم در پاسخ نوشت هر چند او (معاویه) دعوت به قرآن کرده اما حکم قرآن را نمی خواهد و اینکه ما حُکم قرآن را برای قرآن پذیرفتیم و نه برای وی... پس از آن و برابر روش قبل، علی ع نامه ای هم برای عمروعاص نوشت که خلاصه ی آن این است که او نه تنها از دنیا بپرهیزد چرا که فانی است بلکه عمل خودش را در همراهی با کارهای معاویه باطل نکند که زیانش متوجه خودش خواهد بود. و عمروعاص در جواب حضرت نوشت که آنچه موجب الفت میان آنهاست بازگشت به سوی حق بر اساس قرآنی است که حَکم قرار داده شده است. و باز علی ع به او نامه نوشت تا از دنیا دوری و از آنچه گذشته است پند گیرد تا نسبت به آنچه باقی مانده است بهره مند شود. اما عمروعاص چنین پاسخ داد که در واقع حضرت باید صبر کند تا بر اساس قرآن که حَکَم واقع شده است در باره اش حُکم شود... پس از این موارد زمان تعیین حَکَم های طرفین رسید. از سوی شامی ها خیلی زود عمروعاص حَکَم شد، اما مرتبط با عراقی ها کار به درازا و مباحثه کشید.زیرا که اشعث و قرآن خوانان عراقی که رای مذکور را پذیرفته بودند؛ فقط و فقط بر ابوموسی اشعری به عنوان حکم عراقی ها اصرار داشتند و نه تنها به سخنان حضرت علی ع به عنوان فرمانده ی سپاه عراق در باره ی ابوموسی مبنی بر اینکه او دور اندیش نیست گوش نکردند بلکه به افرادی هم که از سوی خود حضرت همچون ابن عباس و مالک اشتر معرفی شدند وقعی ننهادند و در باره ی هر یک از این دو با علی ع مشاجره نیز کردند... و به ناچار علی ع هم رای آنان را پیرامون حکمیت پذیرفت و هم در این جا نظرشان را پیرامون حَکَم معرفی و در واقع تحمیل شده از سوی آنان... پس از آن این خبر به ابوموسی رسید و از جهت این کار دعوت شد پس او هم ضمن گفتن انا لله و انا الیه راجعون پذیرفت ... البته باید یادآور شد که تنها حضرت علی ع نبود که با این انتخاب حکم مخالف بود بلکه کسان دیگری هم بودند ولی برابر سخن آن حضرت چه می شود کرد که این مردم به حکمیت کسی جز ابوموسی خشنود نشده اند... » [4] .

 پ ) پیمان نامه 

 « این پیمان نامه ای است که علی بن ابیطالب و معاویه بن ابی سفیان و شیعیان ایشان موافقت کردند که به موجب آن به حکم قرآن و سنت پیامبر ص راضی باشند، حکومت علی ع بر مردم عراق از حاضر و غایب آنان مسلم است و حکومت معاویه بر حاضر و غایب اهل شام مسلم است[5].

 ما موافقت کردیم که به آنچه قرآن از آغاز تا انجام به آن حکم میکند تسلیم باشیم آنچه را قرآن زنده کرده است زنده بداریم و آنچه را که قرآن از میان برداشته است از میان برداریم، علی ع و معاویه به این کار متفق و راضی شدند، علی ع و شیعیان او به عبدالله بن قیس (ابوموسی اشعری) راضی شدند که داور و ناظر باشد و معاویه و پیروان او به عمروبن عاص راضی شدند که داور و ناظر باشد. علی ع و معاویه از عبدالله بن قیس و عمروعاص عهد و پیمان گرفتند و به خدا و رسول خدا سوگندشان دادند که قرآن را ملاک حکم خود قرار دهند و از احکام آن و آنچه در آن نوشته می یابند تجاوز نکنند و آنچه را در کتاب خدا نوشته نیافتند به سنت جامع پیامبر ص مراجعه کنند و از روی عمد به خلاف آن بر نیایند و در جستجوی شبهه نباشند...  

    در ادامه ابوموسی و عمروعاص نیز از علی و معاویه متقابلن عهد و پیمان گرفتند که آنان هم بر آنچه که اینان بر اساس قرآن و سنت پیامبر ص حکم کنند راضی بوده و آن را نقض و با آن مخالفت نکنند ... و امت نیز بر آنچه که آنان به حق و طبق قرآن حکم کنند پشتیبان خواهند بود. در ادامه ی این پیمان نامه به کم و کیف جانشینی هر یک از داوران یا امرا در صورت فوتشان پیش از صدور حکم نیز پرداخته شد ... و این که آنچه در این عهد نامه نوشته شد بر هر دو امیر و هر دو داور و هر دو گروه واجب شد که خداوند نزدیکتر گواه و گواهی اش بسنده است... در پایان هم محل استقرار دو داور و چند و چون حضور افراد در این داوری که از دو طرف مشخص و معرفی شدند و نیز حد اکثر مدت زمان جهت صدور رای و حکم ، نگارش و تعیین شد و این شرط نیز در آن گنجانده شد که:

 اگر داوران تا پایان مدت مقرر به آنچه که در کتاب خدا و سنت پیامبر[6] است حکم نکردند هر دو گروه می توانند به حال نخستین و جنگ برگردند و عهد و پیمان خداوند در این امر بر عهده ی امت است و آنان همگان بر ضد کسی خواهند بود که در این کار مخالفت و ستم کند و انکار ورزد[7].[8] » [9]

(( البته باید یادآوری کرد و در واقع مد نظر داشت که این همه تاکید بر کتاب خدا و سنت پیامبر ص در اینجا، بر اساس کلام مقدس الاهی است: < یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ص فان تنازعتم فی شیءٍ فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر ج ذالک خیر و احسن تأویلا. (59 نساء). > آنگونه که می بینیم برابر این آیه ی کریمه، مومنین نخست مکلف به این هستند که فرمان خدا و فرستاده اش و والیان امر از خودشان را ببرند؛ که مرتبط با بخش اخیر و از بین خلفای چهارگانه تنها این حضرت علی ع است که از بین خود مومنین به عنوان خلیفه توسط آنان انتخاب و با او بیعت شد، پس باید که به عنوان ولی فرمان او را می بردند، چه آنکه خلفای پیش از وی توسط مومنین انتخاب نشدند بلکه یا بر اساس نتیجه ی سقیفه بود یا رای دو خلیفه ی بعدی که عمر توسط ابابکر منصوب شد و عثمان بواسطه ی شورای منتخب خلیفه ی دوم. پس نتیجه اینکه حال که مومنین از سپاه عراق در صفین با نیرنگ سپاه شامیان مبنی بر سر نیزه کرده قرآن، از وحدت به تفرقه و نزاع رسیده اند و فرمان ولی انتخاب شده از میان خودشان را نمی برند و می گویند که باید علی ع نظر شامیان را مبنی بر آشتی بپذیرد؛ پس نتیجه این می شود که همه ی مومنین اعم از عراقی و شامی باید که برابر این آیه بر اساس کتاب قرآن و سنت پیامبر ص برای رفع نزاع اقدام نمایند و نه جز آن. اگر کسانی هسنتند که به خدا و روز دیگر ایمان دارند که همانا اجرای این امر برایشان بهتر و دارای عاقبتی خوش می باشد. منطبق بر کتاب خدا و سنت پیامبر ص پیش رفتن؛ یعنی آنچه که در متن پیمان نامه ی مذکور آمده است تا عمروعاص و ابوموسی اشعری تنها بر مبنای آن به پیش بروند که خدای یکتا هیچ چیز را در کتابش فرو گذار نکرده است و اتمام حجت نموده است. باری؛ باید ایمان آورد و ضمن انجام کارهای شایسته از ترویج دهندگان و مبلغین آیات الاهی برای همه ی مردم بود. و ای کاش که این دو در این ماموریت بر این اساس به پیش می رفتند و باعث آن همه تبعات برای مسلمین در طول تاریخ نمی شدند.

[1]کتاب جنگ های حضرت علی ع یا ... / سید مهدی شمس الدین... / صص 86 – 100 .

[2] - به عبارت دیگر می شود گفت که حضرت علی ع فرمان یورش پایانی بر دشمن را صادر کرده است.

[3] - اشاره به وجود جاسوسان و دو رویان در سپاه عراق به فرماندهی حضرت علی ع .

[4] - کتاب جنگ های حضرت علی ع یا ... / سید مهدی شمس الدین... / صص 111 – 101 .

[5] - این فراز از پیمان نامه به روشنی بیان می نماید که که علی ع و معاویه به ترتیب حاکمان عراق و شام می باشند و بنابراین کسی حق برکناری آنان را طی این داوری ندارد. در حالی که می بینیم بر خلاف این اتفاق می افتد. یعنی ابوموسی و عمروعاص از مفاد این پیمان نامه تخطی و تخلف می نمایند. پس جایی برای نقض آن باقی می ماند. چرا که در پایان مشورت های خود، این دو به این نتیجه می رسند که این دو امیر را خلع و کار را به شورایی از مسلمین واگذاراند تا خود تصمیم بگیرند و مقرر شد که همین را هم به عنوان رای خود در انظار و در مسجد به مردم بگویند. اما آیا اینگونه شد؟ پاسخ را بسیار شنیده ایم مبنی بر اینکه باز ابوموسی نشان داد که نه تنها دوراندیش نیست بلکه ساده لوح نیز می باشد چرا که علیرغم دست کم شناختش از عمروعاص باز فریب او را می خورد و زودتر از او اعلام رای می نماید ؛ یعنی همان خلع علی و معاویه و موکول شدن امر به شورای مسلمین. اما آیا عمروعاص نیز اینگونه کرد.؟ پاسخ باز روشن است و آن اینکه او تنها در پایان مشورت خود با ابوموسی موافق بود اما اینجا نیزنگ خود را پیاده کرد و باز تنها موافقت خود را با خلع علی ع از خلافت با ابوموسی اعلام کرد و به جای آن معاویه را به عنوان خلیفه ی مسلمین نصب و ابقا نمود و ... این خود یعنی موردی که نه تنها با مندرجات این پیمان نامه در هنگام تصمیم گیری دو داور همخوانی نداشته؛ بلکه از جنبه ی دیگر مبتنی بر قرآن کریم و سنت پیامبر ص نبوده است.

[6] - برابر آنچه که چند جا در متن پیمان نامه آمده است؛ عهد بسته و مقرر شده است که دو حکم و دو داور تنها بر اساس قرآن و سپس سنت پیامبر رای خود را داده و به اطلاع برسانند که جز این می توانسته  با بازگشت به عقب، دو سپاه را مقابل هم  قرار دهد. امری که به خاطر فریبکاری عمروعاص اتفاق افتاد و عقبه اش خوارج بودند و ...

[7] - یعنی اگر دو دوار بر اساس قرآن و سنت پیامبر تصمیم نگرفتند لذا مفاد این پیمان بلا اثر می شود. در واقع آنان باید ضمن به رسمیت شناختن حاکمیت دو امیر بر عراق و شام؛ با مشورت های خود و اعلام نتیجه ی آن به همراهانشان که دو امیر با آنان فرستاده بودند و باز سخن ها و مشورت های دیگر و انعکاس نتیجه به کوفه و یا شام در طی مهلت تعیین شده؛ نهایتن به این نتیجه بر اساس قرآن کریم و سنت پیامبر برسند که کدام یک از این دو امیر بر حق است و کدام یک راه باطل را پیموده است و نه اینکه تصمیم بگیرند دو خلیفه را خلع و ابتدا کسانی دیگر را به عنوان خلیفه پیشنهاد دهند و سپس هم به شورایی شدن امر برسند اما نتیجه با خدعه ی عمروعاص در روز اعلام رای چیزی دیگر بشود، یعنی همان تثبیت قاسطی گری به خاطر گوش فرا ندادن یاران و آن دسته ازهواخواهان علی ع که راضی به حکمیت بودند و به اندرزهای او مبنی بر اینکه اولن دعوت به حکمیت شامیان یک نیرنگ است و دوم اینکه ابوموسی فردی دور اندیش نیست. به هر جهت این مورد هم خود می توانسته دلیلی دیگر باشد برای نقض این پیمان نامه از سوی علی ع و یارانش. چرا که بر اساس قرآن و سنت داوری نشده بود. چه به هنگام تصمیم گیری و چه به هنگام اعلام رای. البته یک تحقیق و تحلیل تاریخی نیز لازم است تا دیده شود که یاران صدیق علی ع که تا پایان با او ماندند نیز واکنش آنها در قبال این اتمام حجت علی ع به تحمیل کنندگان حکمیت و حکم به وی چه بوده است؟ آیا وی را همراهی کرده اند تا این تحمیل کنندگان را قانع سازند یا آنکه به جز برخی سکوت کرده و امر را فقط به وی واگذار کرده اند تا تصمیم بگیرد و نهایتن تسلیم خواسته ی نا بخردانه ی این گروه از تحمیل کنندگان رای خود به آن حضرت شوند به نحوی که هم مالک اشتر را بازگردانند و هم حکمیت و حکم را به او تحمیل نمایند و نتیجه اش چیزی جز ابقای معاویه و ظهور خوارج و حوادث بعدی نباشد. (والله اعلم) . 

[8] - جامعیت متن این پیمان نامه می رساند که کسی جز علی ع نمی توانسته است آن را بگوید تا انشاء کنند. اما اینکه چرا معاویه پذیرفته تا مثلن اگر دو داور بر اساس قرآن و سنت داوری نکردند می توانند به حالت نخستین جنگ برگردند؛ بدان خاطر بوده که اولن از سوی او و به مکر عمروعاص بوده که گروه عراق به حکمیت بر اساس قرآن خوانده شده و دوم اینکه او خود را متظاهر به دین و شریعت محمدی ص نشان می داده است و سوم اینکه او قصد عمل به این مفاد را نداشته است همانطور که نماینده ی وی یعنی عمروعاص نشان داد که در پایان چه رایی را صادر کرد. خلع علی و نصب معاویه. و مورد دیگر اینکه خود معاویه همانطور که انشاءالله در ادامه خواهیم دید باز به مفاد پیمان نامه ی آشتی میان خویش و امام حسن ع نیز باقی نماند و یزید را جانشین خود معرفی نمود. پس روشن می شود که او تمام دین و داوری ها و پیمان نامه ها را برای دنیای خود می خواسته است و نه برای دین یا اصلاح امور مردم. یعنی برای همان قاسط بودن.

[9] - کتاب جنگ های حضرت علی ع یا ... / سید مهدی شمس الدین... / صص 112-116 .

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ