سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 28279
کل یادداشتها ها : 30
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 8- اینکه برای دوری از هر گونه اختلاف و تفرقه در امر دین و مسایل و موضوعات آن اعم از اصول و فروع و احکام و حدود و نیز عواقب اختلاف و تفرقه و همچنین رسیدن به وحدت و یکپارچگی؛ تنها و تنها باید به کلام مقدس و کتاب خدا یعنی قرآن کریم به عنوان حبل الله تمسک و توسل جست و نه غیر آن. اگر با خدا ترسی در پی راهنمایی شدن و رستگاری می باشیم و اینکه با مسلمانی در هر دو جهان از عذاب بزرگ خدا در امان باشیم و توفیق این را بیابیم که به عنوان امت اسلام دیگر امت ها را به سوی خیر خوانده و امر به معروف و نهی از منکر نماییم، که هر کس در قیامت نتیجه ی اعمال خود را  پس از آمدن بینات الاهی و آیات سراسر حقش که برایمان از قرآن خوانده می شود در قالب جهره های سیاه یا روی های سفید خواهد دید که خداوند نسبت به جهانیان هیچ ستمی را نمی خواهد و اراده نمی کند. خدایی که هر آنچه در آسمانها و زمین است برای او است و بازگشتشان نیز به سوی او :

    « یا ایها الذین آمنوا اتقواالله حق تقاته و لا تموتن اِلا و انتم مسلمون. واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا ق واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداءٌ فألف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً و کنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذکم منها ق کذالک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون. ولتکن منکم امةٌ یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ج و اولائک هم المفلحون. و لا تکونوا کالذین تفرقوا واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات ج و اولائک لهم عذاب عظیم. یوم تبیض وجوهٌ و تسود وجوهٌ ج فاماالذین اسودت وجوههم أکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون. و اما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمةالله ص هم فیها خالدون. تلک آیات الله نتلوها علیک بالحقق و مَاالله یرید ظلماً للعالمین. و لله ما فی السماوات و ما فی الارضج و الی الله ترجع الامور. ( 102- 109 آل عمران با توجه به آیات 100- 117) » .

   و اینکه ضمن تقوا و ایمان و عمل صالح باید در این راه فرمان خدا و فرستاده اش را برد که قرآن از سوی او به حق و راستی بر وی فرو فرستاده شده است اگر در پی برخورداری از نعمت و فضل الاهی هستیم:

« و من یطع الله و الرسول فأولائک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین ج و حسن اولائک رفیقا. ذالک الفضل من الله ج و کفی بالله علیما. ( 69- 70 نساء ) . و کسی که فرمان خدا و فرستاده اش را ببرد البته با کسانی که خدا به آنها لطف و عنایت کامل فرموده یعنی با پیامبران و راستگویان و شهیدان و شایستگان خواهد بود و این گروه چه نیکو رفیقانی هستند. این است فضل و بخشش خدایی که دانایی او به امور بس است. »

     که همانا رسیدن به بهشت به عنوان فضل بزرگ و دانستن اینکه خداوند وارد شدن به آن را به چه کسانی مژده و بشارت داده و لازمه اش کدام است و دعاها با چه شرایطی اجابت می شوند؛ همه و همه وابسته به دو مقوله ی ایمان و عمل صالح است و نه جز آن. که تنها خداوند یکتاست که هم اجابت کننده ی دعاهاست و هم تنها کسی که توبه پذیر از بندگانش است و در گذرنده از گناهانشان و اینکه باز تنها کسی است که با کلماتش ؛ باطل نابود و حق متحقق و استوار می گردد. و همه ی اینها بدان خاطر است که او به درون سینه ها آگاه است. اینکه هر کسی آیا از مکاران و گناهکاران است و به زبان ایمان آورده است و از هرگونه افترایی ابا ندارد، یا اینکه از مومنین و کنندگان کارهای شایسته است و از کسانی است که محبت و مودت نسبت به خویشان و خاندان پیامبر ص دارند. پس باید فقط و فقط به این کلمات مقدس که همه آیات او می باشند ایمان آورد و آنها را برای هدایت و رستگاری و شناختن و دریافتن و شناساندن حق و ... آویزه ی گوش و چراغ راه خود قرار داد: « تری الظالمین مشفقین مما کسبوا و هو واقع بهم ق والذین آمنوا و عملوا الصالحات فی روضات الجنات ص لهم ما یشاءون عند ربهم ج ذالک هو الفضل الکبیر. ذالک الذی یبشرالله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات ق قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی? [1]ق و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ج ان الله غفور شکور. ام یقولون افتری? علی الله کذبا ص فإن یشإالله یختم علی قلبک ق و یمح الله الباطل و یحق الحق بکلماته ج انه علیم بذات الصدور. و هو الذی یقبل التوبة عن عباده و یعفو عن السیئات و یعلم ما تفعلون. و یستجیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات و یزیدهم من فضله ج و الکافرون لهم عذاب شدید. ( 22 – 26 شورا ) » . چه آنکه برای کلمات خدا هیچ تبدیل کننده و تغییر دهنده ای نیست : « و لقد کذبت رسلٌ من قبلک فصبروا علی? ما کذبوا و اُذوا حتی? اَتاهم نصرنا ج و لا مبدل لکلمات الله ج و لقد جاءک من نبإی المرسلین. ( 34 انعام 31-39 ) . »  

    و اما باز مرتبط با بحث ایمان و عمل صالح و تاثیران مثبت آن در دو گیتی از سوی خداوند یکتا اینکه باید یادآور شد و دانست که هر کس که به دنبال ثواب و پاداش خداوندی است، باید که ایمان آورده و کارهای شایسته کند و برای رسیدن به این پاداش ناشی از دو مقوله ی ایمان و عمل صالح باید که شکیبا بود و نه شتابان : « ... و قال الذین اوتوا العلم ویلکمْ ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحاً ج و لا یلق?ها الا الصابرون.... ( 80 قصص با توجه به آیات76-82 ) ». که البته این آیه ی کریمه مرتبط با داستان قارون است که خداوند به او گنج ها و مال بسیار داده بود اما او به جای فرمان بردن خدا و هزینه در راه او و انفاق کردن؛ از این مال برای فساد و تباهی روی زمین استفاده می کرد به نحوی که قومش حسرت مال او را می خوردند و می گفتند که ای کاش به ما هم چنین مالی داده می شد که همانا بهره ی بزرگ این است و ... بالاخره اینکه قارون به خاطر فسادش به واسطه این دارایی ها به اراده ی الاهی درون زمین قرار گرفت و به عبارتی زمین او را بلعید تا جایی که آن حسرت خورندگان پشیمان شدند و خود را به خاطر آن آرزویشان مشمول منت خدا دانستند که خشم او آنان را در بر نگرفت. خلاصه این جا روشن می شود که چرا خداوند می فرماید که پاداش او که خیلی بهتر است به شکیبایان از مومنین و کنندگان کارهای شایسته می رسد. آری زیرا برای مفسدین وقتی عذاب خدا برسد یاری برایشان نیست و بنابراین نه تنها نباید حسرت مال دیگران را خورد که مایه ی آزمایش آنان و به عنوان کالای زندگی دنیا و زیور آن است،[2] بلکه نباید به قدرت خود نیز مغرور شد که چه به واسطه ی زر باشد و چه به واسطه ی زور؛ بالاخره خداوند یکتا در این سرا و جهان حساب چنین افرادی را خواهد رسید و روشن است که آن سرا و جهان دیگر هم جای خود را دارد. جان کلام اینکه خداوند یکتا در آیه ی 83 همین سوره یعنی قصص می فرماید که او آخرت را برای کسانی که به دنبال خود برتر بینی و نیز تباهکاری روی زمین هستند قرار نداده است و بنابراین سرای دیگر فقط برای پرهیزگاران است یعنی آنانی که می پرهیزند از علو و فساد روی زمین. که نمونه ی این دو یکی فرعون بوده است که به واسطه ی قدرتش می گفته انا ربکم الاعلی و دیگری قارون که با مالش در روی زمین فساد می کرده است. که در واقع می توان به نوعی شان نزول این سوره را مرتبط با این دو فرد دانست. (والله اعلم). « تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علواً فی الارض و لا فسادا ج والعاقبة للمتقین. (83 قصص ) . » پس باید در هر زمینه ای آیات خدا را مبنا قرار داد و نه جز آن را و تنها در پی انجام کارهای شایسته و خوب بود که خداوند یکتا برای پاداش بهتر از آن را برای عاملش قرار داده است و از سوی دیگر برای انجام هر کار بدی تنها همانند آنچه را قرار داده است که عامل بدان عمل می کند. حال اگر در پی طی کمالات می باشیم لازم است که تا آنجا که می شود حسنات را پیروی و عمل نماییم و نه جز آن را. که اعمال هر کس برای خود او می باشد: « من جاء بالحسنة فله خیر منها ص و من جاء بالسیئة فلا یجزی الذین عملوا السیئات الا ما کانوا یعملون. ( 84 قصص ) . » 

9- و اینکه باید همه ی مومنین فقط روی به سوی دینی که حنیف است و سرشت همه ی مردم بر اساس آن است داشته باشند. دین رافت و مهربانی و میانه روی به دور از هر گونه خشونتی. که این مهم فقط در زمان زنده بودن امکان پذیر است و نه جز آن، آن هم بر اساس ایمان و کارهای شایسته برای برخورداری از پاداش آن : « فأقم وجهک للدین حنیفا ج فطرت الله التی فطر الناس علیها ج لا تبدیل لخلق الله ج ذالک الدین القیم و ل?کن اکثر الناس لا یعلمون. منیبین الیه و اتقوه و اقیموا الصلاة و لا تکونوا من المشرکین. من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا ص کل حزب بما لدیهم فرحون. ( 30-32 روم ) » . « فاقم وجهک للدین القیم من قبل ان یأتی یوم لا مرد له من الله ص یومئذ یصدعون. من کفر فعلیه کفره ص و من عمل صالحاً فلانفسهم یمهدون. لیجزی الذین آمنوا و عملوا الصالحات من فضله ج انه لا یحب الکافرین. ( 43- 45 روم با توجه به آیات40- 42 ). » و بدیهی است که منظور از دین حنیف و قیم؛ فقط دین اسلام است که نزد خدای یگانه است و نه هیچ دین دیگری : «  ان الدین عندالله الاسلام ق و مااختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بعیاً بینهم ق و من یکفر بآیات الله فان الله سریع الحساب . ( 19 آل عمران با توجه به آیات15-22 ) . » دینی که قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب الاهی متعلق بدان است و بر حضرت محمد ص فرو فرستاده شده است و تنها برای زندگان از تمام مردم و جهانیان است. یعنی تنها کسانی که زنده اند و گوش شنوا دارند آن را اجابت می کنند و نه مردگان. چرا که آنان پس از مرگ دوباره برانگیخته می شوند و به سوی خدا باز میگردند. یعنی دیگر بازگشت کسی به سوی دنیا و این جهان نخواهد بود به نحوی که بتواند آیات خدا را بشنود و اجابت نماید : « انما یستجیب الذین یسمعونم والموتی? یبعثهم الله ثم الیه یرجعون. (36 انعام با توجه به آیات 37- 41 ) . » 

10- اینکه باید بکوشیم که از کسانی باشیم که برای خدا به همراه سایر موجودات سجده می کنند و نه از کسانی که خداوند آنان را خوار کرده و لذا کسی نیست که گرامیشان بدارد. و از این جهت خداوند یکتا می فرماید که همیشه بین این دو گروه مومن و کافر به واسطه ی آنچه که در خصوص پروردگارشان جدال کردند؛ دشمنی است و بنابراین کفار  ضمن عذاب به دوزخ می روند و مومنین و کنندگان کارهای شایسته وارد بهشت می شوند : « ألم تر ان الله یسجد له من فی السماوات و من فی الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس ص و کثیر حق علیه العذاب ق و من یهن الله فما له من مکرم ج ان الله یفعل ما یشاء . هذان خصمان اختصموا فی ربهم ص فالذین کفروا قطعت لهم ثیابٌ من نار یصب من فوق رءوسهم الحمیم. یصهر به ما فی بطونهم و الجلود. و لهم مقامع من حدید. کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق. ان الله یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من تحتهاالانهار یحلون فیها من اساور من ذهب و لؤلؤا ص و لباسهم فیها حریر. ( 18-23 حج) » . چه آنکه همانطور که خداوند یکتا فرموده و فرموده اش درست است اینکه او در روز رستاخیز بین همه از موحد و مشرک از هر نوعش جدایی خواهد انداخت و این بدان خاطر است که او بر همه چیز گواه است . پس باید به آیاتش گوش فرا داد که او هر کس را که بخواهد راهنمایی می کند. به عبارت دیگر راهنمایی شدن به سوی راه راست و رستگاری تنها و تنها در گرو ایمان به آیات خداوندی و عمل به آنها است و نه جز آن : « و کذالک انزلناه آیات بینات و ان الله یهدی من یرید. ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری? و المجوس و الذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیامة ج ان الله علی کل شیءٍ شهید. (16-17 حج) . » آری علی ع را باید از گروه نخست به شمار آورد چه آنکه همانطور که در متن بر اساس مستندات تاریخی آمده است حتا ناکثین و قاسطین که رو در رویش ایستادند نیز به فضایل او اذعان داشته اند. و همینطور است مرتبط با فرزندان او تا اباصالح المهدی عج . پس شیعه ی واقعی اگر در پی این است که از سوی خدا گرامی داشته شود کسی است که از گروه اول یعنی سجده کنندگان برای خداوند و از مومنین و کنندگان کارهای شایسته باشد. چه آنکه نام نیک تنها برای نیکان که در راس آنان پس از انبیا امامانند به یادگار مانده و هر روز بر فضل الاهی بر آن افزوده می شود.

11 - اینکه باید دانست که برابر سخن خداوند یکتا؛ اگر کسی به عنوان مومن در پی این است که از عذاب دردناک او در امان و رها باشد، لازم است که بدنبال تجارتی باشد که او بدان دستور داده و طی شرایطی آن را بیان فرموده است: « هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون. یا ایهاالذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم. تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ج  ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون. یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجری من تحتهاالانهار و مساکن طیبة فی جنات عدن ج ذالک الفوز العظیم. و اخری تحبونها ص نصر من الله و فتح قریب ق و بشر المؤمنین. (9- 13 صف با توجه به آیات کل سوره) » . پس روشن می شود که نخست باید پشتیبان تمام دین بر حق یعنی اسلام بود و دوم اینکه تنها ایمان به خدا و فرستاده اش و کوشش به دارایی و جان در راه خداوند است که به عنوان یک تجارت سودمند، فرد مومن را از عذاب دردناک او رهایی می بخشد و گناهانش را می آمرزد و وارد بهشت اش می کند و ...0 نتیجه اینکه حال با توجه به این آیات مشخص می شود که حق در این بین با چه کسانی بوده است. آری با ائمه ی اطهار ع. چرا که این آنان بودند که از دسترنج خود به نیازمندان و ... می دادند و نه اینکه همچون معاویه از کیسه ی بیت المال ببخشند. و دیگر اینکه این ائمه ع بودند که  از جان خود آن هم به عنوان جلودار در راه حق با جان خود کوشش و تلاش می کردند تا به تمامی یاور و پشتیبان دین باشند و نه اینکه با گردآوری مردم بخواهند جان خود را حفظ کرده و برای مقام خلافت با روش های زر و زور و تزویر بکوشند. پس به پیروی از این بزرگواران یعنی ائمه ع که خود پیرو قرآن و سنت پیامبر مکرم اسلام ص بودند؛ باید که برای رسیدن به این تجارت سودمند؛ برابر کلام مقدس خداوندی به پیش رفت؛ یعنی آیات قرآن و نه جز آن.

12- و باز اینکه باید اذعان کرد که سخنان خداوند یکتا هر گز پایانی ندارد و نمی توان برای آن پایانی را متصور بود :« قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا. (109 کهف) . »  

 13- و سخن پایانی اینکه: سبحان ربک رب العزة عما یصفون. و سلام علی المرسلین و الحمدلله رب العالمین. (180- 182 صافات ) .

   و باز ستایش خدای یکتا را که پروردگار جهانیان است و این لطف را شامل حال نمود تا مطالبی مرتبط با دین و برگزیدگانش از امامان که پایان این مقال مصادف با زاد روز امام موسی کاظم ع می باشد نوشته شود. انشاءالله که مفید فایده واقع شود. و پس از ستایش و سپاس خداوند یکتا از دعاهای خیر پدر و مادر و از شکیبایی همسر و فرزندانم و لطف خواهرم بابت استفاده از کتابهایش نیز ممنون می باشم. انشاءالله که همیشه به همراه سایر مومنین تندرست و بر راه راست به یاری خداوند یکتا باشند.آمین یا رب العالمین .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. 29/8/1394



[1] - در اینجا به اهمیت و جایگاه مقوله ی امامت و حقانیت ائمه از جانشیان دوازده گانه ی پیامبر اسلام ص پی برده می شود و اینکه باید نسبت به آنان که از خاندان و خویشان پیامبرند و بر گزیده ی خداوند ، مودت و دوستی داشت که خود یک امر نیک است که هر کس انجام دهد خداوند یکتا بر آن به نیکویی برابر سخن خود می افزاید. حال پرسش اینکه آیا آنانکه خود را خلیفه ی مسلمین و امیر مومنین می نامیدند نسبت به این خاندان از حضرت علی ع و حضرت زهرا س تا امام یازدهم ع مودتی نشان دادند ؟ بدیهی است که پاسخ را باید بر اساس حق و آیات او جستجو نمود و نه غیر از آن. و البته نام نبردن و در این شمار نیاوردن امام دوازدهم روشن است که از آن جهت است که ایشان به اراده و اذن الاهی تا آن زمان که خداوند بخواهد و ظهور نماید؛ از دیده ها پنهان و به دور از هر مرگی است که هر نفسی را برابر سنت خداوند در بر خواهد گرفت. آری پس باید ضمن ایمان و عمل صالح؛ مودت این بزرگواران را نیز داشت آن هم برابر همان سیره ی آنان. یعنی انجام کارهای خیر و خوب و نه جز آن. که هر کاری از خوب یا بد و حسنه یا سیئه آثار و تبعات خود را خواهد داشت.

[2] - « و ما اوتیتم من شیءٍ فمتاع الحیاة الدنیا و زینتهاج و ما عندالله خیر و ابقی?ج افلا تعقلون. ( 60 قصص با توجه به آیات 61-67 ) » . و همینطور است در این رابطه آیه ی 46 کهف .


  

 

 5- نتیجه این که وقتی چنان مردم و حاکمانی با امامان زمان خود اینگونه بد رفتاری می کرده اند، و حتا پس از غیبت امام زمان عج تا حال با شدت هر چه تمامتر در جهت شناخته نشدن جایگاه الاهی آنان، مخالفین اهل بیت با توجه به شیوه ها و ابزارهای گوناگون که هر روز در حال پیشرفته تر و گسترده تر شدن است کوشیده و می کوشند و شیعیانشان را مورد اهانت ها و تهمت ها و محدودیت ها و یورش ها و کشتارها آنگونه که در بسیاری کشورهای مسلمان می بینیم، قرار می دهند ؛ خود دلیلی بوده و می باشد بر حقانیت آنها که اینان از سوی خداوند یکتا عهده دار ولایت مومنین پس از خاتم النبیین ص می باشند. آیا براستی اینگونه نیست و جایی برای تردید می ماند؟ به هر جهت روزی که نصر و فتح الاهی بیاید همه چیز روشن خواهد شد. سوره ی نصر.

6- اینکه همانطور که در متن به کرات اشاره شد؛ هر چند نیز درست است که این ناکثی گری ها و قاسطی گری ها و خروج و قعودهای مستمر بود که باعث این همه اختلاف در بین امت اسلام و به شهادت رسیدن امامان و ... شد؛ اما باید گفت و باور کرد و بدان پایبند بود که هر کس بار خود را بر می دارد. یعنی هر کس باید پیرامون هر گرایش دینی یی و باورهای آن بر اساس حق که بنای آن بر قرآن و سنت پیامبر است همراه با عقلانیت به پیش برود تا هم از فسادهای دور و دراز ایجاد شده بین مسلمانان کاسته شود و هم اینکه کارها رو به سوی صلاح و سامان بگذارد به نحوی که دشمنان دین نیز نتوانند از این اختلافات مذهبی و یا تفاوت های طبیعی و عرضی عرب و ایرانی بودن برای رسیدن به اهداف دنیایی خود به عنوان یک وسیله و مستمسک استفاده ی بیشتری ببرند. در واقع و در یک کلام باید بر اساس حجت خداوند یعنی قرآن کریم و آیات آن و سنت پیامبر ص در امور برای شناخت و پیمودن " حق " گام برداشت و مبادرت نمود و نه کتاب و کلام های دیگری یا سنت نیاکان و گذشتگان. که به نظر می رسد این مهم بیشتر با عقل و خرد همخوانی دارد تا اینکه پیرو محض گذشتگان باشیم. آری پس همانطور که گذشت چون هر کس بار خود را بر می دارد بنابراین بهتر است که مبتنی بر دانش و خرد که در قرآن هم بدان دستور داده شده است در جهت شناحتن و شناساندن " حق " کوشش کنیم. که هیچ کس نه در این دنیا که در آن دنیا هم که مالک آن فقط " الله " است که ستایش برای اوست؛ نمی تواند یاری رسان دیگری یا دیگران مرتبط با گفتارها و رفتارهایشان از منظرهای توجیه یا توضیح باشد. چرا که همه نیازمند خدایند.

    در واقع باید به این آیات کریمه توجه داشت که هر کس باید به فکر خود باشد؛ چرا که امت های پیشین هر چه بودند و می کردند گذشتند و از کسی در باره ی آنان پرسیده نمی شود. فقط باید بر اساس حق برای شناخت و ترویج آن به پیش رفت یعنی تنها بر مبنای آیات قرآن کریم و نه هیچ سخن دیگری جز سخن خداوند یکتا که همه اش در قرآن است چه آنکه همانطور که گذشت هیچ کس بار دیگری را بر نمی دارد و هیچ کس هم در سرای دیگر بدون اجازه ی خداوندی نمی تواند که شفیع کسی دیگر باشد. به عبارت دیگر ما باید با شناخت حق از پیروان حقیقت باشیم و در واقع از یاران و پیروان راستین آن امامان همامی که همه بر حقند؛ هم در گفتار و هم در رفتار . و ما باید که امام زمان خود را بشناسیم که در امتداد امامت سایر ائمه ی یازده گانه ی پیش از خود به عنوان جانشیان بلافصل خاتم النبیین ص می باشد:

« و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یبنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون. ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی ص قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الها واحدا و نحن له مسلمون. تلک امة قد خلت ص  لها ما کسبت و لکم ما کسبتم ص و لا تسئلون عما کانوا یعملون. ( 132- 134 بقره با توجه به آیات 124- 131 ). »

« ... ام تقولون ان ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط کانوا هوداً او نصاری ق قل ءَانتم اعلم ام الله ق و من اظلم ممن کتم شهادة عنده من الله ق و ماالله بغافل عما تعلمون. تلک امة قد خلت ص لها ما کسبت و لکم ما کسبتم ص و لا تسئلون عما کانوا یعملون.(140- 141 بقره با توجه به آیات 135- 139 ).

پس باید حق را شناخت و به پیش رفت و اینکه حق با چه کسی بوده است تا مبادا مومنین باری کج بردارند.

7- و اینکه باید گفت که مقوله ی امامت مومنین و جانشینی بلا فصل پیامبر مکرم اسلام ص که از حضرت علی ع شروع شده و همه از دودمان آن حضرت که به پیامبر ص بر می گردد می باشند و به دوازدهمین آنها حضرت مهدی عج می رسد؛ دارای پیشینه در پیامبران پیش از او می باشد. آن هم به همین سبک و سیاق که آن امامان هم از دودمان پیامبر اولواالعزم حضرت ابراهیم ع بوده اند:

« ... و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافلة ص و کلاً جعلنا صالحین. و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة ص و کانوا لنا عابدین. ( 72- 73 انبیا با توجه به آیات51- 75). » آنچه از بخش اخیر آیه ی 73 بر می آید این است که پیروان امامان برگزیده ی الاهی برای امت اسلامی باید کارهای خوب و خیر بکنند و نماز به پا داشته[1] و زکات بدهند[2] و تنها خدا را بپرستند؛ چرا که این امور به آن امامان که به دستور خدا مردم و پیروانشان را راهنمایی می کنند وحی می شده است. پس نخست اینکه هیچگاه شیعه و پیرو معصومین ع بدنبال کناهان نیستند و یا نماز را سبک نمی شمارند و .... البته باید یادآور شد که امر وحی به صورت فرو فرستاده شدن آیات الاهی به حضرت محمد ص ختم شده است و امامان پس از او تنها آیات قرآن کریم را برای مردم می خوانده اند و این هست تا امام عصر عج به اذن و اراده ی خداوند یگانه ظهور نمایند و زمین را پر از عدل و داد کنند. انشاءالله  

 و دوم اینکه باید براستی از هر جهت (نظر و عمل) شیعه و پیرو این بزرگواران بود و علاوه بر قرآن و سنت پیامبر ص؛ سیره ی آنان را الگو و چراغ راه خود قرار داد و دانست که اگر امام دوازدهم, امام زمان ما عج و آخرین امام و حجت خدا بر خلق به امر خدا غایب است؛ حتمن حکمتی داشته است و دارد. به هر جهت شیعه باید با ایمان و عمل صالح ادعای پیروی آنان را در عمل و نظر داشته باشد و نه غیر آن. چرا که همگی ایشان از آنجا که برگزیده ی حضرت حق می باشند؛ پس بر حقند و حق با آنان است. به عبارت دیگر شیعه فقط موظف به این نیست که برایشان تنها سوگواری کند یا به طور مکرر به زیارتشان برود و ... بلکه بر اساس آیات قرآن و سنت پیامبر ص و سیره ی همه ی این ائمه مکلف به این هستند که به لحاظ ایمان و عمل صالح و مسلمانی و محسن بودن پیرو راستین آنها باشند؛ چرا که خود آن بزرگواران اینگونه بوده اند که راه راست همین است. یعنی ایمان و عمل صالح که در قرآن کریم به دفعات بدان اشاره شده است که یکی از آثار آن وارد شدن به بهشت است و به عبارتی دیگر یکی از شرایط و شرط اصلی وارد شدن به بهشت همین ایمان و عمل صالح می باشد. پس هیچگاه ادعای ایمان و پیروی معصومین ع و یا سوگواری تنها, نمی تواند آدمی را به بهشت رهنمون شده او را رستگار نماید . زیرا که لازمه ی تمام این ها همانطور که گذشت پیروی کامل ائمه ی اطهار در نظر و عمل می باشد. اینکه مثلن آدمی از آنچه خداوند روزیش کرده است به خویشاوندان و بیچارگان و ... بدهد همانگونه که خداوند دستور داده و معصومین ع هم اینگونه بوده اند. یعنی عمل به مقوله ی انفاق که در واقع مجاهده ی به مال در راه خداست و ... بعد دوری از گناهان خواه دروغگویی باشد یا پیمان شکنی و .. که باز این از خصوصیات معصومین بوده است که از این امور نکوهیده و حتی محرمات و گناهان کبیره دوری نمایند . بنابراین یک شیعه نباید گرد گناه بالا بیاید چرا که این از صفات گناهکاران و دشمنان ائمه ع بوده است و می باشد و ... مهمتر از این ها اینکه اگر بخواهیم مصداقی سخن بگوییم می توانیم به کسانی اشاره کنیم که با علی ع و فرزندانش حسن و حسین بیعت کردند دعوت نامه ها فرستادند اما بسیاری شان بر خلاف آن عمل کردند  و پیمان شکستند و یا رو در رویشان ایستادند و یا اینکه تنهایشان گذاشتند و ... تمام اینها یعنی اینکه آنها هم کسانی بودند که ابتدا به نام " شیعه " با علی ع بیعت نمودند ولی سپس آن جنگها را به او تحمیل کردند و در مبارزه با قاسطین تنهایش گذاشتند و همینطور است پیرامون فرزند گرامی اش امام حسن ع که عهد شکنی آنان باز منجر به این شد که او ناگزیر از بستن پیمان آشتی با معاویه شود و پس از آن امام حسین ع فرزند دیگر حضرت علی ع که کوفیان برایش دعوت نامه ها نوشتند که بیاید و پیشوایشان باشد تا یزید ناپرهیزگار بر آنان حکومت نکند که باز با آمدن عبیدالله بن زیاد درسرزمین کربلا تنهایش گذاشتند تا آنجا که در روز عاشوار طی جنگ با یارانش به خاطر نپذیرفتن دعوت به بیعت با یزید به شهادت رسید. و بعد مشخص شد که آنانی که این رفتارها را با این امامان داشته اند بیشترشان شیعه نما بوده اند.در واقع تنها ادعای شیعه بودن داشته اند اما به هنگام مجاهده در رکاب و به همراه آنان، آن هم به واسطه ی بیعتی که با ایشان داشته اند؛ به جز اندکی مخلص، کنار می کشیده اند. پس روشن می شود که چرا این همه بر ایمان همراه عمل صالح که خداوند یکتا بدان در قرآن کریم دستور داده است تاکید می شود. آری تنها این دو مقوله است که می توانسته و می تواند که مومن مخلص را از غیر آن مشخص نماید. نتیجه اینکه شیعه باید با اخلاص و به دور از هر گونه لغزش و خطایی پیرو معصومین ع باشد اگر در پی برخورداری از هدایت و رستگاری و بهشت و شفاعت آنان است.   

   باری باید گفت همینکه کلمه ی ائمه در آیات اخیر الذکر (72-73 انبیا) به کار رفته است که آنان کسانی هستند که یکی از صفاتشان این است که به امر خدا هدایت میکنند؛ خود دلیلی است بر مقوله ائمه و حقانیت آن در نزد خدا و در کتاب قرآن. پس باید پیرو راستین آنها در باورها و انجام کارهای خوب و فرایض دین بود. انشاءالله.

    علاوه بر این، توضیح اضافی مرتبط با اینکه چرا این همه گفته می شود که شیعه ی واقعی بودن از منظر دوازده امامی در این است که فرد شیعه ضمن ایمان باید آراسته به اعمال صالح باشد؛ بدان خاطر است که آنان یعنی امامان در این دو زمینه در قالب سیره شان به پیروی از آیات خداوند و سنت پیامبر اینگونه بوده اند و دوم و مهمتر اینکه خداوند یکتا کسانی را که بدنبال سیئات یا گناهان هستند را مشمول عذاب خود می کند و این سنت تخلف ناپذیر او مرتبط با هر کس و قومی است که بدنبال گناهان باشد. امری که خداوند یگانه آن را پیرامون قوم ثمود مثال آورده است مبنی بر اینکه این قوم در انجام گناهان و سیئات پیش از نیکوکاری ها و حسنات شتاب میگرفته اند. یعنی انجام گناهان را مقدم بر نیکی ها می داشته اند، پس خدای یگانه هم برابر سنتش و پیش از عذاب آنان حضرت صالح ع را از میان خودشان برایشان به عنوان رسول فرستاد تا آنان دست از کارهای بد بردارند؛ ولی آنان نه تنها اینکار را نکردند بلکه نشانه ی خدا یعنی ناقه را نیز کشتند؛ پس عذاب خدا آنان را در بر گرفت. آری از این جهت است که گفته می شود شیعه ی علی و فرزندانش تا امام زمان عج بدنبال انجام کارهای بد نمی رود، زیرا نام باعث نمی شود که کسی از عذاب خدا به خاطر افعال بدش در امان باشد. بنابراین باید به پیروی از ائمه ی معصوم ع به عنوان الگوهای عملی بدنبال افعال خیر در کنار نماز و زکات و پرستش خدای یگانه بود : « و لقد ارسلنا الی ثمود اخاهم صالحاً ان اعبدوالله فإذاهم فریقان یختصمون. قال یا قوم لم تستعجلون بالسیئة قبل الحسنة ص لولا تستغفرون الله لعلکم ترحمون... ( 45-46 نمل با توجه به آیات 47- 53 [3] .که آنان نتیجه ی مکرشان را دیدند و تنها مومنین و متقین از عذاب خدا نجات یافتند.[4]). » آری پس اگر انجام گناهان که می تواند مصادیق آن همانطور که گذشت از دروغگویی و خلف وعده و اذیت دیگران و ... باشد؛ بر کارهای نیکو سبقت گرفت می تواند یک جامعه را مشمول خشم خدای یگانه کند و برابر آیه ی 46 راه رهایی از آن آمرزش خواستن از خدای یگانه است تا مهربانی او افراد را در بگیرد. و این است آثار و برکات آمرزش از خدا. به هر جهت باید دانست که خداوند یکتا این قوم را به خاطر گناهانشان نابود کرد، بدون اینکه از سرانجام آن بیمی داشته باشد. پس باید از این آیات درس گرفت و خدای ناکرده بدنبال گناهان به ویژه اینکه این اعمال از نیکی ها جلو بزنند، نبود که همانطور که گذشت سنت خداوندی دگرگون ناپذیر است. اگر کسی که مومن باشد و کارهای خوب بکند نتایج خوب آن را می بیند و کسی هم که به زبان مومن باشد و کارهای بد بکند او نیز عواقبش را خواهد دید : « کذبت ثمود بطغویها. اذانبعث اشقاها. فقال لهم رسول الله ناقة الله و سقیاها. فکذبوه فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها. ولا یخاف عقباها. ( 11- 15 شمس با توجه به آیات 1- 10 ) .

    همانطور که در آیه ی 46 نمل اشاره شد، آمرزش خواستن از خدا باعث می شود که خدا بر بندگان گناهکارش رحم کند؛ اما او در جای دیگر این آمرزنده ی مهربان بودن خود را به این می داند که مومنین به آیاتش انجام گناهان و بدی هایشان از روی نادانی باشد و نه دانایی؛ ضمن اینکه چنین افرادی از گروندگان پس از انجام بدی توبه کرده و کارشان را سامان بخشیده اصلاح نمایند . آری پس از این جهت است که گفته می شود که نام و اسم مومن و یا شیعه داشتن مانع از این نمی شود که چنین افرادی از عذاب و خشم خدا به خاطر کارهای بدشان در امان باشند. که همانا این افعال و اعمال است که در دین مبناست. یعنی باید مومن به آیات خدا بود و کارهای خوب و شایسته کرد و نه جز آن که هر عملی پیامدهای خود را خواهد داشت: « و اذ جاءک الذین یؤمنون بآیاتنا [5]فقل سلام علیکم کتب ربکم علی نفسه الرحمة ص انه من عمل منکم سوءً بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فأنه غفور رحیم. و کذالک نفصل الایات و لتستبین سبیل المجرمین. (54-55 انعام) ».



[1] - و باز پیرامون اهمیت نماز می توان به آیه ی 38 سوره ی شورا با توجه به آیات 36-48 اشاره کرد مبنی بر اینکه بر این اساس پی برده می شود که چه کسانی با چه شرایط و خصوصیاتی می توانند برخوردار از آنچه که نزد خداست و البته بهتر و پاینده تر است و در عین حال همچون کالای زندگانی دنیا نیست، بهره مند شوند: « ... والذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلاة و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون... ( 38 شورا) » .

[2] - و باز همچنین پیرامون اهمیت و جایگاه این دو فریضه در دین می توان به آیه ی 31 سوره ی فرخنده ی مریم با توجه به آیات16- 40 اشاره کرد؛ آنگاه که حضرت عیسی ع در گهواره به اذن خداوندی سخن می گوید مبنی بر اینکه یکی از رسالت هایش تا زمانی که زنده است این است که نماز به پا داشته و زکات بپردازد : « ... و جعلنی مبارکاً أین ما کنت و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیا.... (31 مریم ) .» اما نکته ی مهمتر اینکه برابر این آیات پی برده می شود که هیچگاه از یک مومنی که عاقل و بالغ است نماز ساقط نمی شود و کسی هم حق ترک یا تعطیل یا تضییع آن را ندارد. در حالی که دادن زکات تابع شرایط و نصاب های مربوط به خود می باشد به نحوی که یک مومن عاقل و بالغ آن را به جای آورد. لیکن نمازهای پنجگانه هر چند تابع شرایط و کمیت و کیفیت در برپایی خود توسط مومن است، اما زمان و مکان نمی شناسد و باید در اوقات تعیین شده به جا آورده شود که آن ذکر خداست و دور کننده از هر شرکی و فحشایی و منکری. ( والله اعلم)

[3]- و بدینگونه است در این رابطه آیات 141- 159 سوره ی شعرا. / آیات 61- 68 هود / آیات 73- 79 اعراف .

[4]- و انجینا الذین آمنوا و کانوا یتقون. (53 نمل) . پس روشن می شود که ایمان و تقوای الاهی است که مانع عذاب خدا می شود. و در واقع باعث می شود تا مومنین از متقین به هنگام آمدن عذاب و خشم خدا؛ از آن در امان باشند و رهایی یابند.

[5] - پس مومنین برابر این آیه در معنایی عبارت از این می باشند که به آیات خدا فقط ایمان بیاورند و نه جز آن.

 


  

 

 3-اینکه البته نباید تاثیرات ناشی از ذهنیت سازی های زمانه مرتبط با فریب عموم مسلمانان را در اینکه مثلن بزرگان و مردم شام با معاویه علیه علی بن ابیطالب خلیفه ی مسلمین آنهم تحت یک شعار و عبارت تهییجی و تحریک آمیز همچون " « علی عثمان را کشته است » به دور داشت و از آن غافل بود. امری که فارغ از زمان و مکان است و تاثیرات مخرب و منفی خود را دارد. و از این جهت است که اشاره می شود که مسلمانان جهت هرگونه تصمیم گیری و اقدامی مرتبط با آنچه که می بینند و می شنوند باید نخست بر اساس حق به پیش بروند و سپس به ویژه مرتبط با شنیده ها راه دانش وخردورزی را در پیش گیرند. چرا که همانطور که پیشتر اشاره شد هر کس بار خود را بر می دارد و اعضا هم علیه فرد در سرای دیگر گواهی می دهند.

    در واقع تنها به کار بردن زر و زور نبود که بین لشکریان و پیروان علی ع و یا مرتبط با پیروان و یاران دو فرزند گرامی اش حسن و حسین ع بر خلاف بیعت ها و دعوت ها جدایی و اختلاف افکند و آنان را از گرداگرد این معصومین به دور داشت و حتا در جاهایی آنان را رو در رویشان قرار داد؛ بلکه تزویر نیز به ویژه از جانب معاویه مرتبط با همراهان این سه امام همام و تفرقه انداختن میانشان بسیار موثر اثر بود. همانطور که گذشت این نیرنگ او چه پیرامون بیعت گرفتن از اهل شام برای جنگ با حضرت علی ع بوده باشد و چه پس از آن یعنی قبول مفاد پیمان نامه های حکمیت و پیمان نامه ی آشتی با امام حسن ع ، مصداق داشت به نحوی که او توانست به جز این سه امام معصوم ع و تعداد اندکی از یاران پاکیزه دلشان ، بقیه را مغبون کرده فریب دهد و بر خلاف مفاد آنها اقدام نماید که در این خصوص می توان به نتیجه ی رای حکمین و نیز معرفی یزید به عنوان خلیفه ی بعد از خود اشاره نمود. به عبارتی او این پیمان نامه ها را نه برای اجرای مفادش که برای رسیدن به خواسته های دنیایی و جابرانه اش به دور از هر گونه جنگی می خواسته است.

    آری پس تزویر بسیار خطرناکتر از زر و زور است که اینها قابل مشاهده اند و فرد زود به انگیزه ی عامل آن پی می برد به نحوی که هم می تواند زر را نگیرد یا زیر بار زور نرود، اما تزویر امری درونی است که فقط با فاش شدن آن؛ افراد به انگیزه ی فاعلش پی می برند. که این هم زمان بر می باشد و تنها خداست که می تواند تزویر و مکرها را از مومنین دفع نماید و مکر و نیرنگ نیرنگ بازان را به خودشان باز گرداند : «... ام یریدون کیدا ص فالذین کفروا هم المکیدون. ( 42 طور با توجه به آیات 29-49  ) » . همانگونه که تا آمد و روشن شود که قاسطین و در راس آنها معاویه از پذیرش چنین پیمان نامه هایی چه انگیزه هایی داشته اند و اینکه مبنای تن دادن او یعنی معاویه هم به این پذیرش ها چه بوده است؛ سالهایی گذشت. پس به همین خاطر است که یادآوری می شود که باید تنها بر اساس حق به پیش رفت که منظور همان آیات قرآن کریم که سخن حضرت حق جل عظمته است می باشد؛ که نه تنها ذهنیت ها؛ بلکه ظن و گمان و اینها نیز که در شکل گیری و جهت دهی دهنیت های منفی کارگر است هیچگاه کفایت از حق نمی کند : « ... ان الذین لا یؤمنون بالاخرة لیسمون الملائکة تسمیة الانثی. و ما لهم به من علم ص ان یتبعون إلا الظن ص و ان الظن لا یغنی من الحق شیئا...(17-28 نجم با توجه به آیات19-30)[1] . » چه اینکه اگر جز بر اساس حق یعنی جز بر پایه ی آیات قرآن کریم راهی پیموده شود؛ لذا دشمنان مسلمانان و مومنین هیچ زمانی از تزویرشان آنگاه که زر و زورشان برای رسیدن به آرزوهای دنیایی شان کفایت نکند دست بر نخواهند داشت و همچنان به ایجاد و تقویت اختلاف با توجه به ابزارها و وسایل گوناگون شنیداری، دیداری، قومیتی و ... بین کشورهای مسلمان با روشهایی همچون شیوع اخبار کذب برای ایجاد ذهنیت های منفی دامن خواهند زد تا آنجا که همین کشورها را آنگونه که شاهدیم رو در روی یکدیگر قرار دهند به نحوی که از کشتار دیگر مسلمانان ابایی نداشته باشند. اما از سوی دیگر طی اقداماتی متناقض نما همین کشورهای کفر و شرک با توجه به ابزارهایی همچون نهادهای بین المللی خود را مدافع صلح و سازش با اقداماتی معرفی می کنند تا هر چه بیشتر ذهن ها را منحرف و خود را حق جلوه داده و بیشتر از پیش سود دنیایی خود را ببرند. جان کلام اینکه همانطور که خداوند یکتا فرموده ، راه از بین رفتن اختلاف بین مومنینْ فقط و فقط در اعتصام به حبل الله یعنی قرآن کریم است و نه جز آن. کتابی که بر پیامبر مکرم اسلام ص فرو فرستاده شده است. و البته منظور از اعتصام به قرآن نه این است که از آن به عنوان یک وسیله ای استفاده شود که برای نمونه معاویه از آن در جنگ صفین بهره برد تا به نیرنگش و رسیدن به خواست های دنیایی اش جامه ی عمل بپوشاند؛ بلکه منظور این است که مومنینِ به قرآنْ ضمنِ عمل بدان؛ آن را وسیله ی تقرب خود به خدا قرار دهند تا هم به یاری خدا به وحدت و یکپارچگی برسند و هم اینکه از هدایت و نور و شفاء و بشارت و ... آن بهره مند شوند که به عبارت دیگر برخورداری از این مقولات نهفته در قرآن همچون هدایت و رستگاری و رسیدن به بهشت و ... همه و همه که دو جهانی است در ایمان و اعتصام و عمل به قرآن ضمن انجام کارهای شایسته و افعال خیر است و نه جز آن. ( والله اعلم) امید آنکه به تن پوش قرآن بیش از پیش آراسته گردیم و از آن بخش و گروهی از بندگان خدا باشیم و بشویم که با توسل به این کتاب به عنوان پیشی گیرندگان در خوبی ها به اجازه ی خداوند یکتا؛ پاداش بزرگ الاهی آنان را در بر می گیرد.انشاءالله. آمین یا رب العالمین.« و الذی اوحینا الیک من الکتاب هو الحق مصدقا لما بین یدیه ق ان الله بعباده لخبیر بصیر. ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا ص فمنهم ظالمٌ لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات بإذن الله ج ذالک هو الفضل الکبیر. ( 31 – 32 فاطر با توجه به آیات 33- 38) ».

4- اینکه با این جریانات رفته بر این سه امام همام علاوه بر اثبات حقانیت شان؛ روشن می شود که چرا برابر مشیت خداوندی این همه تاریخ و به ویژه شیعه بر این سه امام تا این حد سوگواری می کند. آری از آن جهت که این مردم بودند که به تحریک امرا و خلفای زمانه به جای پیروی و پشتیبانی و علیرغم بیعت ها و دعوت ها، رو در روی این سه امام ایستادند و یا پشتشان را در جهاد خالی کردند و تنهایشان گذاشتند و موجبات شهادتشان را فراهم آوردند. اعمالی همچون پیمان شکنی و به دنبال آن راه انداختن جنگ جمل، تحمیل حکمیت و حَکم به حضرت علی ع در جریان جنگ صفین به واسطه ی نیرنگ قاسطین و سپس خروج و تحمیل جنگ نهروان به وی مرتبط با علی بن ابی طالب. پس از آن بیعت کردن با حسن بن علی و نهایتن تنها گذاشتن ایشان به نحوی که باز به عنوان یک تحمیل ناشی از رفتار گویای نافرمانی شیعیانش، مجبور به بستن پیمان نامه ی آشتی با معاویه شد. و بعد هم با به خلافت رسیدن یزید بن معاویه، ارسال دعوت نامه ی کوفیان برای امام حسین ع که او از مکه بیاید و امام و پیشوایشان باشد که ... به خاطر تنها گذاشتن و یاری نکردنش و در واقع به عهد خود وفادار نبودن در دعوت از ایشان؛ نتیجه در کربلا روشن شد و امام حسین ع با یارانش در آن سرزمین شهید شدند و خانواده شان گرفتار و اسیر عمال یزید و بعد از آن گسیل به مدینه.

    نتیجه این که این همه از این لحاظ است که " مردم " زمانه در واقع علیه این سه امام علیرغم بیعت و دعوت کردن ها و شناخت شان از آنها اقدام نمودند. خواه در قالب به راه انداختن جنگهای جمل و صفین و نهروان و یا تنها گذاشتنشان بدون رو در روی آنان ایستادن بوده باشد و خواه مسلمانانی که با آنان بیعت نداشتند اما از فضایل شان دست کم آگاهی داشتند.  آری پس باید بر آنچه که از سوی مردم شام و عراق و به ویژه کوفیان بر سر این سه امام رفت؛ گریست و اندوهگین بود و بر حقانیت آنها به عنوان امام مومنین تصریح و اذعان کرد.

     به هر جهت آنچه خلفای جور پس از یزید بن معاویه از مروانیان و عباسیان از این وقایع و به ویژه عاشورا برایشان درس عبرتی شد این بود که مردم را علیه امامان نشورانند بلکه برای کنترل ائمه ی زمان خود و دور نکه داشتن مردم از ایشان، خواه در قالب بیعت سست منتهی به رویارویی و هزینه های جانی و مالی داشتن و خواه در قالب کسب فضیلت و عرض ارادت خالصانه؛ آنها را حبس و حصر نموده و یا با دعوت و دادن ولایتعهدی، محدودشان نمایند و سپس هم به نحوی به شهادتشان برسانند. به عبارت دیگر مرتبط با امامان پس از امام حسین ع تا امام حسن عسگری ع این حاکمان و خلفای جور از هر سلسله ای که بودند امامان را تحت نظر داشته و در تنگنا قرار می داده اند و نه مردم و یا شیعیان اکثرن سست پیمان شیعه نما را. و البته باید گفت که اگر این اتفاقات برای امام دوازدهم عج رخ نداده به خاطر غیبت ایشان برابر اذن و اراده ی خداوند یکتا بوده است که تا هر زمان بخواهد او غایب است و پس از آن باز به اذن حضرتش ظهور خواهد نمود. و گرنه طبیعی است که چنان برخوردها و شاید سخت تر از آن با ایشان صورت می گرفت چرا که هر چیز و کسی که ظاهر باشد قابل تغییر و مشمول حوادث ضرب و جرح و مرگ و این هاست. به هر جهت ختم شمار امامان به دوازده از حکمت های الاهی است که تنها او از آن آگاهی دارد و علت غیبت آن امام همام را می توان اینگونه تعبیر کرد که چون زمین برابر سنت الاهی هیچگاه خالی از حجت خدا نخواهد بود، پس لازم بوده که برابر خواست و دانش و فرزانگی خداوند یکتا ایشان مشمول غیبت گردند تا از حوادث و ... اینها تا آن زمان که او خواهد مصون ماند. (والله اعلم) .

    اما آنچه باید به این مطلب افزود اینکه تنها این خلفا پس از معاویة بن یزید نبودند که ائمه را تا امام یازدهم حبس و حصر و تحدید می کرده اند تا حتا مردم از دانش و فضایل شان آنگونه که باید بهره نبرند و به عنوان یک کار فرهنگی در جهت کسب معارف دین از طریق آنان آشنا نشده و دانش لازم را نیاموزند و به کار نگیرند و بیش از پیش حقانیت شان اثبات نگردد و در واقع یک حکومت هر چند موقت بی دغدغه ناشی از دنیا خواهی داشته باشند، بلکه؛ خود ائمه نیز بر اساس سرانجام سه امام اول ناشی از بد عهدی کوفیان و شیعه نمایان، هیچگاه در پی این نبودند که بخواهند برای مجاهده در راه حق، دل به بیعت ظاهری مردم ببندند به نحوی که خونهای بیشتری از مسلمانان به واسطه ی حکام زمانه ریخته شود و به زندانها افکنده شوند و سایه رعب و وحشت بر سرشان حکومت کند و ... بلکه روش آنان هر چند پنهانی تربیت شاگردانی مبتنی بر آموزه های اصیل دین بر گرفته از آیات قران و در اصل به تعبیر امروزی به عنوان یک کار فرهنگی قرار گرفت به نحوی که آن شاگردان نیز در ترویج این اندیشه ها بدون هیچ کارزار ناشی از جنگ یا خونریزی و ... در نقاط مختلف ولایات اسلامی به عنوان یک مجاهده ی علمی موثر بودند. همانطور که امام زین العابدین ع این مهم را پس از رخداد عاشورای شصت و یک در مدینه نشان داد؛ هنگامی که مردم آنجا در پی واقعه ی عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین ع و یارانش سر به شورش برداشتند و لذا چون در آن شورش شرکت نداشتند از حمله ی عمال یزید به آنجا در امان ماندند و لذا ضمن عبادت به پرورش شاگردانی همت گمارد. و همینطور است رفتار ایشان مرتبط با قیام توابین در کوفه و نیز قیام مختار ثقفی،که در ظاهر هیچگاه وارد آن نشدند و حتا مرتبط با قیام اخیر اجازه ای هم برای انجام آن ندادند. چرا که سر انجام این دو قیام نیز چیزی نبود جز اینکه باز مردم کوفه و عراق از آنها آنگونه که باید دست کم دفاع نکردند و در نهایت راه برای حکومت آل مروان باز شد. پس به راستی روشن می شود که آن امام همام چقدر با درایت با این قیامها برخورد کرده است، و این می رساند که او از مردم کوفه و نیز پایان کار این قیامها شناخت کامل داشته است. بدیهی است که به تبعیت از اجداد مطهرش ایشان نیز به طور مسلم و به عنوان امام مومنین از کسانی نبوده است که بخواهد مجاهده در راه خدا را نخست با جنگ شروع کند، مگر اینکه جنگی علیه وی صورت گیرد.تربیت شاگردان امری که در ائمه ی بعد از ایشان نیز رواج داشته، اما به خاطر همین اقدام فرهنگی بوده که خلفای جور زمانه باز از آنان هیچگاه احساس آرامش و امنیت نمی کرده اند؛ پس آنان را محدود و حبس و حصر کرده و امامی همچون حضرت رضاع را منصب ولایتعهدی می بخشند و ... جان کلام اینکه باید بر اساس آموزه های اصیل اسلام بر خاسته از دل آیات قرآن در جهت شناخت دین و شناختن معصومین ع و نیز شناساندشان مبادرت نمود و نه جز آن. که این از سنت پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی ص و سیره ی جانشینان بلافصل ایشان از ائمه ی دوازدهگانه می باشد. و این یعنی اینکه مسلمانان و مومنین و به ویژه شیعیان باید در پی کسب و ترویج معارف دین بر اساس قرآن کریم و سنت پیامبر ص و سیره ی ائمه ع باشند و نه جز آن.



[1] - و همینطور است در این رابطه آیات 34- 36 سوره ی یونس . با این توضیح تکمیلی به لحاظ اهمیت امر پیرامون این موضوع این که خداوند یکتا می فرماید که (ای پیامبر – البته مومنین باید نیز خود را مخاطب این امر بدانند) چنانچه پیروی اکثر کسانی که در روی زمین هستند را بکنی، تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد؛ چرا که آنان تنها پیروی ظن و گمان را می کنند و بنابراین چیزی جز باطل و دروغ در دست ندارند. که به هر جهت تنها این خداوند یکتاست که داناتر است به اینکه چه کسی از راهش گمراه شده، همانگونه که او به راهنمایی شدگان داناتر است : « و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ج ان یتبعون الا الظن و ان هم یخرصون. ان ربک هو اعلم من یضل عن سبیله ص و هو اعلم بالمهتدین. ( 116-117 انعام )» .

 


  

 

گفتار هفتم : نتیجه گیری پایانی

1- اینکه امام علی ع در پی کسب مقام نبوده و تنها وظایف یک خلیفه را پس از انتخاب مردم و بیعت مهاجر و انصار با او انجام می داده است. وظایفی همچون برگزیدن فرماندارنی جهت ولایات اسلامی و دعوت از فرمانروایان زمان خلیفه ی سوم با نوشتن نامه به آنان جهت بیعت با وی. که به جز معاویه والی شام که نماینده ی حضرت را برگرداند؛ بقیه ولایاتی که ایشان بدانجا ها نماینده فرستاده بود با وی بیعت کردند. سه جنگ جمل، صفین و نهروان هم که در زمان وی رخ داد همه از سوی مخالفین آن حضرت در قالب های ناکثین و قاسطین و مارقین بود.

    اما دلایل اینکه آن حضرت در پی قدرت طلبی نبود می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف ) دلیل نخست اینکه اگر او در پی قدرت و خلافت فارغ از مقوله ی امامت که امری الاهی است؛ بود همانا بلافاصله پس از به خاک سپردن تن شریف پیامبر گرامی اسلام ص و با آشکار شدن تصمیم سقیفه مبنی بر برگزیده شدن ابوبکر به عنوان خلیفه؛ ایشان می آمد و بواسطه ی همان جریان غدیر و با یاران و شیعیانش که بسیار هم گرم و آماده ی نبرد و شیفته ی وی و شاهد ماجرای حجه الوداع و بیعت کننده ی با او در حضور خاتم النبیین ص بودند به مقابله با این امر بر می خواست و یا به منظور می رسید یا اینکه شکست می خورد. اما امام ع اهل این نبود که جنگی را علیه کسی به راه بیاندازد. از سوی دیگر وظیفه ی امام از آن جهت که خود هدایت شده ی الهی است؛ هدایت جامعه به اذن الاهی و انجام کارهای خوب ضمن پرستش او بر اساس قرآن می باشد و حفظ وحدت بین مسلمین. به هر جهت وی ابتدا سختی هایی را برای خود و خانواده اش تحمل و سپس طی بیست و پنج سال ضمن سکوت با سه خلیفه ی پیش از خود بیعت نمود و بر این بیعت هم پا بر جا ماند تا مبادا به وحدت مسلمین خدشه ای وارد شود.

ب ) دلیل دیگر اینکه اگر او در پی قدرت بود در ازای مشورت دادن به ویژه به خلیفه ی دوم؛ می آمد و از او طلب پست و منصبی در قالب فرمانروای ولایتی از ولایات اسلامی یا فرماندهی لشکریان را می کرد و از این رهگذر به آنچه از قدرت هم که می خواست در کنار دیگر توانایی های خود می رسید. اما تا کنون نشنیده ایم که او چنین کرده باشد. ضمن اینکه او اینقدر به لحاظ مقوله ی امامت مستقل بوده که در همه حال هم تسلیم اوامر خلفا نبوده است و چنین نبوده که مثلن در حمله به سایر کشورها تحت عنوان گسترش اسلام به دستور آنان شرکت نماید.

پ) دلیل سوم اینکه اگر او تشنه و در پی قدرت بود؛ زمانی که خلیفه ی دوم او را به عنوان یکی از اعضای شورای شش نفره جهت انتخاب یک نفر از میان خود به عنوان خلیفه ی سوم معرفی کرد و او با پیشنهاد برخی از اعضای این شورا مبنی بر اینکه اگر وی یعنی علی ع علاوه بر پیروی قرآن و سنت پیامبر ص به روش خلفای پیشین یعنی ابوبکر و عمر نیز به پیش برود بنابراین به او رای میدهند تا او خلیفه ی سوم باشد؛ خیلی صریح مخالفت و ضمن آن بیان کرد که او بر اساس روش و استنباط خود بعد از پیروی از قرآن کریم و سنت پیامبر خاتم ص به پیش می رود؛  در حالی که می توانست بیاید به جای این مخالفت و آن ابراز نظر مبنی بر روش خود در امر خلافت به جلو رفتن در صورت انتخاب شدن؛ یک محافظه کاری و خدعه ای ناشی از تظاهر را پیشه کند و بگوید که باشد من قول می دهم که بر اساس روش خلفای پیشین هم باشم و لذا در نهایت هم پس از انتخاب شدن به خلافت بیاید و خلاف آن را انجام دهد و در واقع بر پایه ی روش و استنباط خود در این موضوع به عنوان خلیفه ی سوم به پیش برود. ولی او این کار را نکرد چرا که اولن محافظه کاری و تظاهر همراه نیرنگ و فریب، کار امثال معاویه بوده است در حالی که علی ع نمود فضایل انسانی و دینی بوده و این کارها با آن فضایل همخوانی نداشته است . و دوم اینکه شاید دست کم گروهی مثل ناکثین و قاسطین زمان خلافت اندک او، در این زمان یعنی به عنوان خلیفه سوم از بین این شش نفر تحت عنوان خونخواهی خلیفه ی دوم ظهور می کردند و رو در روی او می ایستادند. افرادی همچون طلحه و زبیر که خود نیز ظاهرن از اعضای این شورا بوده اند و سپس نیت درونی خود را در جنگ جمل نشان دادند. پس این نشان از این امر دارد که دشمنان علی ع و فرزندان او از جانشینانش فی نفسه با این خاندان کینه و خصومت داشته اند و تمام این موارد از قبیل خونخواهی خلیفه ی سوم و به راه انداختن آن جنگ ها علیه علی بن ابیطالب آنهم نه به عنوان یک عضو از مثلن شورای شش نفره ی منتخب خلیفه ی دوم که به عنوان خلیفه ی برگزیده شده توسط عموم مردم از مهاجر و انصار و بیعت با او همه و همه بهانه و ناشی از همان خصومت بوده است. و گرنه چرا موضوع خونخواهی خلیفه ی دوم در زمان عثمان مطرح نشد و فقط هر چند با تعدی این کار توسط عبیدالله بن عمر انجام شد و جلوی تعدی او در قصاص به وسیله ی حضرت علی ع و نه خلیفه ی سوم گرفته شد؟ باری پاسخ را باید در این جست و جو نمود که اولن با انتخاب عثمان به عنوان خلیفه ی سوم، علی ع با او بیعت کرد و دوم اینکه کسی چون معاویه همچنان بر موضع والی شام ابقا شد. کوتاه سخن اینکه خلیفه ی دوم نیز به قتل رسیده بود اما چون عثمان خلیفه ی سوم شد سخنی از خونخواهی او به میان نیامد ولی اگر علی ع از بین این شش نفر خلیفه می شد قطع به یقین می توان گفت که دست کم همان ناکثین شکل می گرفتند و قاسطی همچون معاویه نیز از امر وی سرپیچی می کرد و همان وقایعی که در صفین اتفاق افتاد رخ می داد چرا که باز می توانستند خون خلیفه ی دوم را بهانه نمایند و در این راه از مردم و معتمدین آنان هم به انحای مختلف آمیخته به نیرنگ بیعت بگیرند و ... (والله اعلم).

ت ) دلیل دیگر اینکه اگر امام علی ع در پی قدرت بود؛ در جنگ صفین و به هنگام طرح دعوت به حکمیت توسط شامیان و تحمیل آن و نیز تحمیل حَکَم به او توسط عده ای از لشکریانش که بعدها از خوارج گشتند؛ می آمد و همان جا با دیگر یاران با وفایش آنان را از دم تیغ می گذراند و هر گز تن به پذیرش حکمیت نمی داد؛ اما او اینگونه نکرد و چون سخن از حکیمت بر اساس قرآن و سنت پیامبر بود و خود پیرو خالص و مخلص آن؛ پس به پذیرش آن بعد از البته اتمام حجت هایی مبنی بر اینکه تمام اینها خدعه ی معاویه و شامیان است و ... تن در داد و چون آنان یعنی خوارج پس از اعلام رای حکمین، در نهروان به بی راهه رفتند و به فساد روی زمین پرداختند و با وی بیعت شکستند و به نصایح او گوش نکرده و اعلان جنگ دادند، پس طی همان جنگ نهروان آنان را با یارانش متلاشی نمود.

2- اینکه چهار مانع سبب شد که علی ع به عنوان خلیفه ی منتخب مسلمین نتواند معاویه را از قاسط بودنش به کناری بزند به نحوی که وی فرصت و توانایی چیرگی بر سرنوشت مسلمانان و مومنین را به دست نیاورد و آن را موروثی ننماید؛ اما بنا به موارد زیر بر عکس این مهم رخ داد :

الف ) موضوع ناکثین به تحریک طلحه و زبیر و فرماندهی عایشه همسر پیامبر گرامی اسلام ص با راه انداختن جنگ جمل با توجیه خونخواهی عثمان خلیفه ی سوم، که در پایان به شکست سخت پیمان شکنان انجامید.

ب ) موضوع حکمیت در جنگ صفین و تحمیل آن توسط بسیاری از سپاه عراق به حضرت علی ع و پس از آن باز تحمیل حَکَم به او که همان ابوموسی اشعری باشد و گوش فرا ندادن به موعظه ها و اتمام حجت های علی ع مبنی بر اینکه هم دعوت به حکمیت با سر نیزه کردن قرآنها توسط سپاه شام به فرمان معاویه نیرنگ است چرا که آنان در جنگ ناتوان شده و شکست را حتمی و نزدیک می بینند و هم اینکه ابوموسی اشعری دور اندیش نیست. که نتیجه ی این داوری چیزی جز فریب خوردن ابوموسی نبود. چرا که علی ع در این میان خلع شد و معاویه برابر رای عمروعاص نصب و لذا باقی ماند. اما در اینجا باز آنچه که بیعت بزرگان و به تبع آن مردم شام با معاویه را جهت اعلان جنگ با علی ع در صفین را به همراه داشت؛ همانا موضوع خونخواهی خلیفه ی سوم؛ یعنی همان شعار محوری ناکثین بود.

پ ) پیش آمدن موضوع مارقین یعنی کسانی که بر خلیفه ی خود که با وی بیعت داشتند به خاطر ناخشنودی از نتیجه ی داوری حکمین عراق و شام از دین و همانا بیعت با حضرت علی ع بیرون رفتند و راه خروج را در پیش گرفتند و به جای اینکه در کنار علی ع قرار کیرند و با معاویه و قاسطین به خاطر خدعه در حکمیت بجنگند؛ آمدند و علیرغم هشدارها و یادآوری موارد مطروحه و اتمام حجت های زمان دعوت به حکمیت در حین کارزار صفین؛ دقیقن و عملن رو در روی علی ع ایستادند و او را کافر خواندند و دعوت به این کردند که توبه هم بکند و ... در ادامه با فسادهایی که روی زمین کردند از جمله کشتار بی گناهان خشنود به حکمیت و به ویژه رای صادره، در نهروان به وی اعلان جنگ نیز دادند که نتیجه اش چیزی جز هزیمت و شکست سخت خودشان نبود. و شعار محوری این گروه این بود که لا حکم الا لله.

ت - و اما چهارمین مانع در سرکوب معاویه؛ وجود قاعدین بود! یعنی کسانی از پیروان حضرت علی ع که می توان گفت در جنگهای سه گانه ی پیشین او را همراهی و یاری کرده بودند اما پس از نهروان به جای تکمیل یاری او و فرمانبری اش و حرکت به سوی شام؛ وی را تنها گذاشتند و برای از نشستگان شدن به جای شام به کوفه بازگشتند و در آنجا باز به سخنان و پند ها و بیم های علی ع گوش فرا ندادند و او را برای رهسپار شدن به سوی شام همراهی و همیاری نکردند و لذا نتیجه اش این شد که خود آن حضرت توسط باقیمانده ای از خوارج به شهادت برسد و معاویه هم بر جسارت ها و یورش هایش به سرزمین عراق نیز بیفزاید و این امر را تا آنگاه که زنده بود در زمان حضرت امام حسن ع و امام حسین ع نیز بر تمام ولایات اسلامی تثبیت و تحکیم ببخشد و از کشتن شیعیان و مخالفان نیز ابا نداشته باشد. اما شعار این گروه پس از نهروان و همراهی نکردن حضرت علی ع این بود که خسته ایم و زنانمان در کوفه تنهایند و تیغ هایمان کند شده است و ... که نتیجه و تبعات این کار خود را هم تا سالیان سال دیدند.  

 


  

 

 *****-  اینکه وقتی کوفیان از امام حسین ع دعوت می کنند تا وی به آنجا برود و پیشوایشان بشود؛ و وقتی امام ع در نهایت برابر نامه ی نماینده ی خود در کوفه یعنی مسلم بن عقیل به سوی آنجا حرکت می کند؛ این نخست بدان معناست که اهل کوفه از شیعیان با یزید بیعت نکرده اند و دوم اینکه امام حسین ع با اطلاع و نظر داشت این موضوع بدان سو به راه افتاده است. و سوم اینکه تکیه بر بیعت شکن نمی تواند محلی از اعراب داشته باشد که بشود بر روی آن جهت اعمال پیشوایی حساب باز کرد. چرا که اگر جز این بود می توان موضوع را حمل بر بیعت شکنی کوفیان و دفاع امام از این بیعت شکنی دانست، و اگر ائمه ی اطهار به فضایل مشهور بوده و می باشند, بدین واسطه است که مرتبط با موضوعی همانند این چون عهدی می بسته اند؛ آغاز گننده به نقض آن نبوده اند و تا مدت تعیین شده آن را نگاه میداشته اند و دیگر اینکه هر گز آنان از بیعت شکنان دفاع نمی کرده اند ، چه اینکه اگر اینگونه بود این از یک سو یعنی پیروی امام از ماموم و از سوی دیگر اینکه بدین منوال هیچگاه جنگ جملی رخ نمی داد یا همینطور جنگ نهروانی. و این یعنی حساسیت و پایبندی ائمه ی اطهار ع به پیروی از آیات قرآن کریم و سنت پیامبر ص مرتبط با مقوله ی بیعت و بیعت شکنی و تبعات آن.

- اینکه امام حسین ع نیز همچون پدر و برادرش در پی قدرت نبود تا بخواهد ابتدا به ساکن برای آن با یزید و سپاهیانش بجنگد؛ چرا که اگر اینطور بود ایشان پس از عزیمت از مدینه به سوی مکه به علت نپذیرفتن دعوت بیعت با یزید؛ می آمد و از مردم حجاز می خواست که با وی بیعت کنند؛ امری که اگر اراده به گفتنش می گرد به خاطر فضایل و نسبت هایش با پیامبر ص و ... عملی می شد و هماوردی نیز نداشت و لذا پس از آن در مکه حکومتی تشکیل می داد و در پی وسعتش می بود و ... لیکن آن امام همام این کار را برابر دانش الاهی و علم لدنی انجام نداد و ایشان آنجا بود تا دعوت نامه های کوفیان آمد و وی را از سرزمین وحی به سوی عراق کشاند و ...

    اما اینکه به چه دلیل او اینکار را انجام نداد یعنی از اهل حجاز درخواست بیعت با خود را نکرد، باید پاسخش را در این مهم یافت که وی از به اصطلاح روحیه ی یزید با خبر بود؛؟ زیرا او اگر دو سال بعد کعبه را به آتش کشید؛ ابا و شرمی نداشت که به خاطر بیعت مفروض بالا یعنی بیعت مردم مکه با امام حسین ع همان سال اول و پیش از واقعه ی کربلا این کار را بکند و لذا نه در همان زمان که در طول تاریخ حق به او داده شود که آری اگر حسین بن علی ع درخواست بیعت از مردم حجاز را نمی کرد و به همین قصد هم از مدینه به مکه نمی رفت و این موضوع را نیز مد نظر داشت که او به خاطر فاسق بودن یزید با وی بیعت نکرده است چرا که عامل یزید در مدینه نیز به هنگام رفتن ایشان به مکه متعرض وی نشده است؛ پس چه لزومی داشته که به سرزمین وحی و امن الاهی برود و از مردم آنجا بیعت بگیرد تا در برابر یزید قد علم کند؟ زیرا وقتی که امام با علم به اینکه یزید پرهیزگار نیست با وی بیعت نکرده و به مکه رفته پس باید میدانسته که از هر فاسقی به ویژه اینکه خود را زمامدار مسلمین نیز بداند؛ هر کاری بر می آید حتا اینکه مکه را به آتش بکشد و ...؟ لذا این اتفاق هم نمی افتاد و به مکه و حرم امن الاهی نیز در پی این بیعت فرض شده بی احترامی نمی شد و ...؟ آری امام حسین ع با تدبیر خردمندانه اش، نه تنها راه را برای حمله ی یزید به مکه هموار نکرد بلکه جای هیچ سوالی را هم برای همگنان و پسینیان خود نگذاشت تا او را عامل حمله ی یزید ناپرهیزگار به مکه معرفی نمایند؛ اما اینکه از او در تاریخ نام یادگار مانده است؛ بدان خاطر است که همانطور که بارها اشاره شد، او بر سر سخن و رفتار خود مبنی بر عدم بیعت با یزید هم در مدینه و هم در مکه و هم در عراق به خاطر فسق های آشکارش ماند و جان خود را نیز در راه خدا بدین واسطه در جنگ روز عاشورای سال شصت و یک هجری به همراه یارانش داد. پس مظلومیت او در گرو این سخن و کردارش می باشد که یکی بود.

   جان کلام اینکه بنابر این روشن می شود که امام حسین ع دوراندیشی بسیار به لطف خدا داشته است چرا که برگزیده ی او برای مومنین و حجتش برای مردم بوده است. زیرا اگر خوب نگاه کنیم پی خواهیم برد که فسق و فسادهای یزید به شرابخواری و زن بارگی و ... اینها محدود نبوده و همانطور که در سالهای دوم و سوم حکومتش نشان داد علاوه بر واقعه ی کربلا؛ مدینه را نیز مورد تاخت و تاز قرار داد و مکه را نیز به آتش کشید. پس آن امام همام خوب زوایای شخصیتی یزید را شناخته بود که با وی نه در مدینه که در عراق یعنی سرزمین کربلا نیز بیعت نکرد و در نهایت به همراه یاران با وفایش به شهادت رسید.

    البته باید یادآور شد که دلیل تعرضات به دستور یزید به مدینه و مکه به شرح فوق نه ابتدا به ساکن که بدلیل این بوده که مردم این دو ولایت اسلامی به دعوت عبدالله بن زبیر مبنی بر بیعت با او آن هم با بهانه قرار دادن ماجرای عاشورای سال شصت و یک جواب مثبت داده و بنابراین به نوعی شورش نموده بودند. یعنی بیعت با کسی که نه تنها در جنگ جمل همراه با ناکثین رو در روی علی ع ایستاده بود بلکه هنگامی که عامل مدینه پس از مرگ معاویه و جانشینی فرزندش به او گفته بود که با یزید بیعت نماید؛ او شبانه راهی مکه شده بود. و تمام این ها یعنی اینکه یزید آن قدر انحصار و اقتدار طلب بوده که تاب نمی آورده که کسی با او بیعت نکند یا در مقابلش قیام نماید. و البته که پسر زبیر با رخداد عاشورا باید می دانسته و نه اینکه آن را مستمسکی برای امیال دنیایی خود قرار می داده که وقتی یزید بن معاویه به نواده ی با فضیلت پیامبر گرامی اسلام رحم نمی کند و حتا به خبر اینکه عاملش در کوفه یعنی عبیدالله بن زیاد بگوید که حسین بن علی ع را از سر راه برداشته؛ بسنده نمی کند بلکه او سر حسین ع و یاران با وفایش را به عنوان اینکه مخالفش و مخالفینش از سر راه برداشته شده اند را می خواهد؛ پس نباید می آمده و در گرماگرم جوش و خروش احساسات ناشی از همان رخداد عاشورا؛ درخواست بیعت با خود را به مردم حجاز و مدینه می داده است و از سوی دیگر مردم این دو ولایت نیز نباید به این دعوت پاسخ پذیرش می داده اند زیرا که بخصوص امام زین العابدین ع به عنوان ولی دم پدر در مدینه بوده پس به طریق اولی? این حق او بوده که مردم از او پیروی و فرمانبری نمایند و دوم اینکه همانطور که گذشت باید این مردم نیز می دانسته اند که وقتی یزید از ریختن خون پسر رسول خدا ابایی ندارد؛ پس اگر آنان ضمن بیعت با پسر زبیر علیه او قیام نمایند، از اینکه شهر پیامبر ص یا مدینه النبی ص را نیز مورد یورش و کشتار و ... قرار دهد و سرزمین وحی و امن الاهی را نیز به آتش بکشد ابایی ندارد. و اینکه ای کاش آنان به جای بیعت با پسر زبیر هر چندشان را که شامل می شد؛ می آمدند و امام حسین ع را زمانی که به آنان اختیار داد که هر کس می خواهد او را ترک نماید؛ به جای ترک وی همراهی اش می کردند و ... موجبات تعرض پسر یزید را به مدینه و مکه فراهم نمی نمودند چرا که پس از مرگ یزید و سرکوب شدن قیامهای توابین و مختار و پایان حکومت آل سفیان و سوار شدن آل مروان بر حاکمیت سرزمین های اسلامی به عنوان بخشی دیگر از بنی امیه؛ اینان نیز نشان دادند که در سرشان چه می گذشته و در دل باورشان چه بوده است و چرا خون حسین بن علی ع و دهم محرم شصت و یک هجری را دستاویز قرار داده اند و ...آری آنان نیز در پی دنیاخواهی بوده اند و برای رسیدن به این آمال خود یک مستمسکی می خواسته اند که سرآغاز شکل گیری آن و حکومت آل مروان تنها استفاده از احساسات و عواطف مردمی برانگیخته شده ی ناشی از همان حادثه ی کربلا بوده است و گرنه آنان نیز پس از آن نشان دادند که با فرزندان این امام از ائمه تا زمانی که حکومتشان دوام داشته جز به حبس و حصر برخوردی دیگر نداشته اند تا مبادا مردم از خرمن فضل و دانش آنان خوشه ها بچینند و اسلام واقعی را به دور از هر گونه جنگی در یابند و ... ولی آنان غافل از این بودند که آنچه خداوند بخواهد می شود و نه جز آن.  

     اما باید به تفاوت این دو ماجرا اشاره ای شود تا دانسته شود که در این یورش و ددمنشی یزید و یارانش هم حسین بن علی ع و هم عبدالله بن زبیر بر حق نبودند بلکه تنها یکی آن هم امام حسین ع بر حق بود آنچنانکه در گذر زمان حقانیتش فزونی یافته است. و آن تفاوت این است که حسین بن علی ع همانطور که گذشت تنها دعوت های مکرر کوفیان را پذیرفت و هر گز خود نیامد و از مردم بخواهد که با او بیعت نمایند. همانگونه که مرتبط با پدر و برادر بزرگوارش این مهم صدق می کرد. و اینکه این او بود که با رفتن به نزد عامل مدینه؛ اولن خیلی صریح به وی گفت که لازمه ی بیعت او با یزید در این است که در ملأ عام و در مسجد باشد و دوم اینکه وقتی تهدید شد اعلام نمود که به خاطر فاسق بودن یزید با وی بیعت نمی کند و سوم اینکه در روز روشن پس از این به سمت مکه به راه افتاد و ... در حالیکه عبدالله بن زبیر به تاسی از واقعه ی عاشورا آمد و از مردم خواست که با وی بیعت نمایند و مردم نیز نه تنها تحت تاثیر تبعات روحی همان واقعه ی عاشورا؛ بلکه شاید بدان خاطر که وی یعنی پسر زبیر با یزیدبن معاویه بیعتی نداشت درخواستش را اجابت کردند  و لذا چون این خود قیامی به شمار می آمد بنابراین با آن تصمیمِ یورش به مدینه و مکه توسط یزید و عواقب آن روبرو شدند. و باز باید تاکید و تصریح کرد که این خیزش علیه یزید توسط پسر زبیر ضمن بیعت گرفتن از مردم حجاز و مدینه، برای دین و یا مقولات و فرایضی همچون امر به معروف و نهی از منکر نبود بلکه ناشی از دنیا دوستی او بود؛ آنگونه که پس از به قدرت رسیدن و به دست آوردن حکومت با از میان برداشتن قیام مختار در کوفه و عراق؛ این مهم را نشان داد. در حالی که سیره و نهضت امام حسین ع چه به هنگام رد دعوت بیعت با یزید در مدینه و چه به هنگام قبول دعوت کوفیان در پی دعوت نامه های بسیارشان برای اوْ و باز چه به هنگام دعوت دوباره ی او به بیعت با یزید در سرزمین کربلا و رد کردنش و ایستادگی کردن تا پای جان در راه خدا ؛ همه و همه نشان از درد ایشان برای دین اسلام و به ویژه امر به معروف و نهی از منکر داشته است چرا که یزیدبن معاویه به عنوان جانشین پدر و مدعی زمامدار مسلمین فردی تبهکار و ناپرهیزگار بوده است.  


 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ