سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 27619
کل یادداشتها ها : 30
خبر مایه


 

چ ) نتیجه گیری این مبحث ( قاسطین 2 )

1- آنچه که به طور کلی از این مبحث بر می آید اینکه قاسطین همچون ناکثین آن هم به عنوان یک وجه مشترک خدشه ناپذیر؛ " خونخواهی خلیفه ی سوم " را مبنای کار تعدی و زیاده خواهی و فرمان نبردن از خلیفه ی زمان خود یعنی حضرت علی ع قرار دادند. یعنی تمسک به یک گفتار ثابت برای رسیدن به یک هدف دنیایی متغیر و موقت که پایانش نابودی است و در واقع بی بهره شدن از آنچه که نزد خداست و باقی و بهتر است و تنها در سایه ی ایمان و عمل صالح بدست می آید. حتا برخورداری از یک زندگی پاکیزه در دنیا: « ما عندکم ینفد و ما عندالله باق ق و لنجزین الذین صبروا اجرهم بأحسن ما کانوا یعملون. من عمل صالحاً من ذکرٍ او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة ص و لنجزینهم اجرهم بأحسن ما کانوا یعملون. (96- 97 نحل باتوجه به آیات90- 110) » .

2- اینکه این مقوله یعنی خونخواهی خلیفه ی سوم؛ همانند مورد ناکثین و محرکان آن ( طلحه و زبیر ) به عنوان یک دستاویز در دست معاویه برای رسیدن به هدف دنیایی اش بود. اما وجه اختلاف آنها در گردآوردن لشکر و مردم علیه علی بن ابی طالب با ناکثین این بود که آنان از موقعیت همسر رسول گرامی اسلام برای تحقق هدف خود و بیعت گرفتن از مردم حجاز و به ویژه بصریان استفاده کردند اما در قافله ی قاسطین چنین شخصیتی با این موقعیت وجود نداشت. پس آنان و در راس شان معاویه باید به فکر چاره ای برای این کار یعنی همراه کردن مردم با خودشان به واسطه و وسیله ای موثر و مطمئن با جایگاهی مردمی می بودند تا با عنوان خونخواهی عثمان به جنگ علی ع بروند.

3- همچنان که در بین مطالب آمد, معاویه پیش از رخداد جمل نماینده و کارگزار علی ع را به مدینه بازگردانده بود و در واقع چهره ی خود را نشان داده بود که قصد واگذاری خلافت بدست آورده و بدو سپرده شده از دوران دو خلیفه ی پیشین یعنی عمر و عثمان را و همچنین بیعت کردن با علی ع را ندارد؛ اما این رویه ی او پس از روشن شدن نتیجه ی نبرد جمل تغییر کرد چرا که او میدانست علی ع پس از کوفه به سمت شام خواهد رفت که یا از وی بیعت بگیرد یا اعلان جنگش را بشنود که در صورت بروز جنگ نابود خواهد شد. پس در این جا بود که برای پاسخ دادن به نامه ی علی ع مبنی اعلام اینکه آیا بیعت را می پذیرد یا اعلان جنگ میدهد؛ لذا از عمروعاص کمک گرفت و در عین حال نماینده ی آن حضرت را نیز تا مطمئن شدن از اینکه میتواند به واسطه هایی بیعت مردم شام را بگیرد نزد خود نگه داشت و بعد از اطمینان مورد نظر نماینده ی علی ع را به سوی فرستاد تا به وی گزارش دهد که معاویه تسلیم برای بیعت نمی شود بلکه اعلان جنگ می دهد. آری معاویه از عمروعاص کمک گرفت آن هم در قبال دادن قول   حکومت مصر به وی و ...

4- آری آن وجه اختلاف شخصیتی و موقعیتی شخص این جا و بدینگونه مرتفع می شود که معاویه از عمروعاص کمک میگیرد و آنان خودشان هم به خوبی می دانند که نمی توانند بنا بر سوابق و جایگاه خود از مردم شام برای مقابله با علی ع تحت عنوان خونخواهی عثمان بیعت بگیرند به نحوی که به هدف خود که دنیا خواهی است برسند؛ پس در این جا واسطه و وسیله ی تحقق این امر به پیشنهاد عمروعاص، شر حبیل از بزرگان و سرشناسان شام شد به نحوی که با حیله هایی و جمله ی معروف و دستاویز ثابت " عثمان را علی کشته " است ؛ او را بفریبند و او هم به اصطلاع غیرتی شود و به معاویه اخطار دهد که با علی ع بیعت نکند و معاویه هم فرصت را غنیمت شمرد و در چنین موقعیتی به او بگوید که تحقق پیشنهاد یا دستور وی مبنی بر عدم بیعت معاویه با علی ع در این است که در بین مردم شام راه بیفتد و مبتنی بر همین گفتار شایع و ثابتِ علیْ عثمان را کشته است از آنان برایش یعنی برای معاویه بیعت بگیرد که شر حبیل نیز اینگونه کرد و نتیجه اش این شد که معاویه گستاخ شده و در پاسخ علی ع نه تنها پیشنهاد بیعت او را نپذیرد بلکه به او در واقع با فرستادن نماینده اش نزدش اعلان جنگ دهد. پس باز در اینجا روشن می شود که همانند مقوله ناکثین، دستاویز و مستمسک برای رویارویی با علی ع جهت تامین شرایط و لوازم قدرت نابحق؛ " خونخواهی عثمان " است و بانی و محرکش معاویه و عمروعاص و وسیله ی بیعت گرفتن از مردم برای رسیدن به دنیا خواهی این دو استفاده از جایگاه و موقعیت بزرگان شام و در راس آنها شر حبیل است. ولی سوالی که می ماند این است که چرا معاویه به هنگام محاصره ی خانه ی خلیفه ی سوم نرفت تا از وی دفاع کند تا اینکه حالا نخواهد خونخواه او باشد ؟ و چرا بزرگان شام که به عنوان وسیله ای برای تحقق اهداف دنیا پرستانه و دنیا دوستانه ی این قاسطان عمل کردند؛ این موضوع را از خود نپرسیدند و ... ؟ در حالی که علاوه بر این همانطور که ابوموسی به عمروعاص در جریان مباحث حکمیت گفته بود؛ عثمان خود به لحاظ مبحث ولی دم که پسرش بوده باشد خونخواه داشته است . پس چرا باید معاویه عامل این کار می بود و ...؟ آری پس براستی که در هر موقعیت و وضعیتی که هستیم باید به خدا پناه ببریم و از او بخواهیم که بر دل و گوش و چشمانمان مُهر ختم نخورد که در این صورت هیچ جایی برای ایجاد پرسش پیرامون امور برای فرد باقی نمی ماند. باری همانطور که به کرات در قرآن کریم ذکر شده است باید برای جلوگیری از زیانکاری و در واقع درست کار کردن اعضای مذکور ایمان داشت و کارهای شایسته کرد و نه جز آن.

5- چنانچه به متن فوق الذکر ( قاسطین 2 ) بیشتر دقت شود دیده خواهد که حضرت علی ع به موازات معاویه؛ برای عمروعاص هم اگر نه به لحاظ کمی یعنی عددی؛ اما به لحاظ کیفی نامه می نویسد و از او می خواهد که نه تنها از دنیا فاصله بگیرد بلکه به وی میگوید که به معاویه هم نزدیک نشود که او باطل را برگزیده است و لذا در صورت همدمی با معاویه از زیانکاران خواهد شد.

     حال شاید این پرسش پیش بیاید که چرا آن حضرت علاوه بر معاویه برای مشاور وی یعنی عمروعاص هم نامه نوشته است؟ آیا معاویه مشاوران دیگری نداشته است؟ و ...

     روشن است که پاسخ را باید در مطالب آورده شده در متن همین بحث ( قاسطین دو) یافت؛ مبنی برا اینکه اولن این معاویه بود که از عمروعاص  آن هم با شناخت کامل وی و نیرنگ های تاثیر گذارش و خصوصن پس از دانستن نتیجه ی جنگ جمل کمک خواسته بود و دست به دامانش شده بود تا مرتبط با نامه ی حضرت علی ع که برایش نوشته بود " یا تسلیم شود و بیعت کند و یا آنکه اعلان جنگ دهد " ؛ وی را یاری نماید. در واقع معاویه خوب می دانسته در این اوضاع و احوال پس از نبرد جمل و شکست ناکثین ، برای رسیدن به اهداف قاسطانه و دنیا طلبانه اش راه گریزی ندارد مگر اینکه از عمروعاص بعنوان مشاور چیره دست دعوت بعمل آورد، اگر می خواهد که بیعت علی ع را نپذیرد و در عین حال خلافت شام را هم داشته باشد.

    دوم اینکه این عمروعاص بود که نیرنگ فریفتن شر حبیل و به تبع آن فریفتن مردم شام توسط وی را برای بیعت گرفتن از آنان برای معاویه با عنوان و دستاویز خونخواهی عثمان به وی پیشنهاد داد و او هم به واسطه ی مقامش در کمال ظرافت اجرا نمود تا به نتیجه رسید تا آن حد که می توان به قطعیت گفت که او امر اعلان بیعت معاویه به علی ع را به اعلان جنگ تبدیل نمود. امری که بدنبالش نبرد صفین رخ داد. و ... تمام اینها یعنی اینکه از وجود عمروعاص بود که این نیرنگ ها سوار و پیاده شد و خونهای بسیاری از دو سپاه عراق و شام بر روی زمین ریخت. آن هم در قبال به دست آوردن حکومت چند روزه ی مصر.    

    سوم اینکه باز آنچه که باعث شد تا علی ع برای عمروعاص نامه بنویسد و از او بخواهد که از این گیتی پرهیز نماید و راه حق را بپوید و نه همراهی معاویه را که بر باطل است؛ آنجا بود که او نیرنگ بر سر نیزه کردن قرآن ها در لحظات ضعف و پایان کار سپاه شام را به معاویه پیشنهاد داد و او دستور اجرایش را به سپاهیانش داد به نحوی که به اصطلاح قرآن میان دو سپاه حکم باشد و آنان دعوت به حکمیت قرآن را بپذیرند. امری که باز در دل خود مکری داشت و آن تخلف از آنچه بود که عمروعاص با ابوموسی توافق کرده بودند، یعنی خلع هر دو امیر و واگذار کردن کار به یک شورای مردمی جهت برگزیدن خلیفه ی مد نظر خود.

     بنابراین روشن می شود که چرا معاویه بدنبال جذب او برای مطامع دنیایی اش بود و چرا حضرت علی ع می خواست که او از معاویه دفع و دور شود و اعمالش را نابود نکند. آری به خاطر شخصیت بارز وی به لحاظ توانایی برجسته اش در فریب کاری و خدعه بوده است و اینکه هم علی ع و هم معاویه از عوارض و آثار فریب و نیرنگ های او آگاه بوده اند. علی ع بدان واسطه دانا به این امر بوده که می دانسته نیرنگ های عمروعاص به ضرر و زیان خودش و جامعه ی اسلامی است؛ و معاویه هم با خبر از این موضوع بوده که خوب می دانسته که تنها نیرنگ های عمروعاص است که می تواند او را در جهت اهداف شوم و جابرانه اش و هم اکنون دست کم در مقابله با حضرت علی ع بسیار خوب یاری کند و مشکل گشای کارهایش باشد.

    آری؛ با توجه به این مطالب مبنی بر روشن شدن این نکته که چرا حضرت علی ع به طور جداگانه برای عمروعاص نامه می نوشته؛ باید یادآور شد که آن حضرت نه تنها با معاویه که با عمروعاص نیز اتمام حجت کرد تا از نابود شدن اعمالشان جلوگیری شود. ولی عمروعاص آنچنان شیفته ی حکومت مصر بود که از گوش و چشم کر و کور بود و این تذکرات علی ع را نمی شنید و تنها به این می رسید که بدانچه که می بیند بدون اندیشه و خردورزی پاسخ دهد و از این جهت مُهری هم بر دلش خورده بود. پس می شود گفت که مشاوره های سراسر فریب و پر از دسیسه های وی آن هم فقط و فقط به خاطر پیروی و ارضای هوای نفس و حسرت حکومت دو روزه بر مصر بود که بقای قاسطین و خروج مارقین و جنگ و کشتارهای مربوطه را در پی خود داشت. هر چند که این نتیجه ی اخیر که در تاریخ به عنوان یک واقعیت به وقوع پیوسته و جریان دارد از تبعات ارائه ی همان مکرها و نیرنگ ها و عملی کردن آنهاست؛ اما باید گفت و دانست که برابر کلام مقدس الاهی که ما نیز بدان اعتقاد داریم اولن شخصی مثل عمروعاص از اینکه خداوند یگانه گواه گفتارها و رفتارهای هر کسی از جمله اوست و اینکه در آخرت باید پاسخگوی همان رفتارها و گفتارهایش باشد غافل بود و لذا مغرور همان خدعه و نیزنگ هایش در ارتباط با همنوع بود تا جایی که نه تنها به نامه ها و اتمام حجت های علی ع گوش فرا نداد بلکه عمرش هم بر حکومت مصر بسیار بسیار کوتاه بود. آری شاید او فکر می کرده که پس از چندین سال فرمانروایی بر مصر می آید توبه می کند و ... اما نمیدانست که همه ی آن خدعه ها و افکار ناشی از نیرنگ ها و فریب های شیطان بوده است که به تعبیر قرآنی دشمن آشکار آدمی است  و دوم اینکه باز باید گفت و دانست که هر کس بار خود را از آنچه که برایش کوشش کرده است را بر می دارد [1] و هر گز این توجیهی نمی شود که انسانها و مومنین به قرآن ایمان آورند اما بدان کامل عمل نکنند و یا اینکه برابر سنت پدران خود در اندیشه ی مذهبی شان به پیش بروند. همانگونه که کار خوارج علیرغم تذکرات و احتجاج های علی ع توجیه پذیر نبود. پس هر کس باید بداند که خودش بار خودش را بر می دارد و بنابراین باید بر اساس آیات الاهی همراه دانش و اندیشه و خردورزی به پیش برود تا به یاری خداوند یکتا انشاءالله راهنمایی و رستگار شود.

6- اینکه همه ی بزرگان شام و حتا خود معاویه و عمروعاص و یا عراقی های سرشناسی که از جنگ کناره گرفته بودند، به این موضوع که علی ع دارای فضایل بسیار است اذعان داشته اند. اما همانطور که گذشت آنچه که بر خلاف این اذعان و اعتراف باعث جنگ با وی در دو جبهه ی جمل و بعد صفین شد؛ همانا دستاویز قرار دادن " خونخواهی عثمان " برای رسیدن به مطامع دنیوی توسط محرکان و عاملان و حامیان این جنگ ها بود.

    در واقع روشن می شود که چرا ناکثین و قاسطین رو در روی حضرت علی ع با آن همه شناخت از فضایلش و اقرار به این صفات پسندیده اش باز صف آرایی کردند. آری به خاطر ایجاد و شیوع و تلقین مداوم یک خبر واحد در دو مکان و در عین حال در زمان خلافت کوتاه یک خلیفه؛ یعنی عبارت " خونخواهی عثمان از علی ع " .

    حال پرسش اینکه چرا خلیفه ی دوم به جز فرزندش، خونخواهی؛ آن هم با زیاده روی که منجر به این شد که حضرت علی ع حکم به قصاص وی بدهد پیدا نکرد؟ مگر او هم به قتل نرسیده بود ؟ آیا اگر به فرض حضرت علی ع به عنوان خلیفه ی سوم از میان شورای معرفی شده توسط عمر ابن خطاب انتخاب می شد؛ مردم زمانه همان فرمانبری را از وی داشتند که در ارتباط با عثمان داشتند ؟ آیا معاویه هم که گماشته ی خلیفه ی دوم در شام بود در صورت عدم ابقایش توسط حضرت علی ع به فرض مذکور به راحتی فرمان می برد و بدون مطرح کردن خونخواهی خلیفه ی دوم از حکومت شام کنار می رفت؟ و ... تمام این ها یعنی اینکه بسیاری خلافت علی بن ابیطالب را پذیرا نبودند؛ چه به عنوان خلیفه ی سوم و یا خلیفه ی چهارم! و تمام این ها یعنی اینکه این واکنش ها بر می گشت به همان فضایل این امام بزرگوار. چرا که او وقتی دید که در زمان خلیفه ی سوم عبیدالله بن عمر دارد تحت عنوان قصاص پدر تعدی می کند؛ لذا آمد و آن واکنش را نشان داد و در واقع ولایت الاهی خود را بدون نظر داشت اینکه خلیفه چه کسی است و مرتبط با این تعدی عبیدالله چه طرز نگرشی دارد؛ ثابت نمود. امری که از تعدی عبیدالله در این زمینه جلو گیری نمود. پس روشن می شود که چرا ناکثین و قاسطین با موضوع کشته شدن خلیفه ی سوم، آن جنگ ها را به حضرت علی ع تحمیل نمودند در حالی که عثمان برابر احکام اسلام که فرزندش باشد خونخواه داشت و لذا عقلانی نمی نمود که کسانی دیگر در پی خونخواهی او باشند. بنابراین تمام اینها بر می گردد به همان فضایل حضرت علی ع از جمله ویژگی دادگری اش.     

7- و اینکه در جریان دعوت به قرآن و حکمیت بر اساس آن میان دو سپاه، که طی یک نیرنگی از سوی شامیان به عراقی ها پیشنهاد شده و علی ع بدان هشدار داده بود، عمده ی سپاه علی ع نه تنها پذیرش حکمیت مذکور را به وی تحمیل کردند؛ که حتا پس از اعلام موافقت آن حضرت با آن تحت این فشارها،  باز علیرغم هشدارهای علی ع، آنان حَکَم را نیز به ایشان تحمیل کردند که نتیجه ی آن در پی ساده لوحی ابوموسی خلع علی ع از سوی دو داور بود و گماشتن معاویه به خلافت از سوی عمروعاص. و اما نتایج و یا عواقب بعدی این رای مخالف قرآن و سنت پیامبر ص یکی بقای معاویه بود و دیگری ظهور خوارج و تحمیل جنگ نهروان به علی ع مکمل تحمیل حکمیت و حکم.

 8- به هر جهت تمام این حوادث پس از جنگ جمل به خاطر فرمان نبردن کامل سپاه علی ع از وی بود و اینکه آنان بر مولا و خلیفه و فرمانده ی خود در سخن و تصمیم پیشی می گرفتند. به راستی که حجاج بن خزیمة بن ضمه؛ [2] هم یاران و سپاهیان و پیروان علی را خوب شناخته بود و هم سپاه و پیروان معاویه را که او را به جنگ با علی ع با عنوان خونخواهی خلیفه ی سوم با قیام کردن تحریک کرد.

9- اینکه این داوری و حکم حکمین بر اساس مفاد پیمان نامه ی حکمیت که همانا تعهد به داوری بر مبنای قرآن و سنت پیامبر ص بود به پیش نرفت بلکه نهایت امر به خلع خلفا و خدعه توسط حکم شام کشیده شد، با آنکه در این زمینه هشدارها به حَکَمِ عراق داده شده بود. پس همانطور که در متن پیمان نامه ذکر شده بود به خاطر این تخلف می توانست رای نقض شود و دو سپاه به حالت اول خود برگردند.

10 – این که آن حضرت با پذیرش حکمیت و حکم گروه عراقیان که در اصل آن را علیرغم اتمام حجت هایش با آنان به وی تحمیل کردند نشان داد که برای مردم و رای آنان احترام قائل است. زیرا این مردم بودند که پس از قتل خلیفه ی سوم با اراده ی خود به در خانه اش آمدند و پس از درخواست شان و پذیرش خلافت توسط آن حضرت با وی بیعت و او را در زمینه های مختلف از جمله جنگهای جمل و صفین همراهی و یاری کردند. و البته وقتی همین ها خروج را پس از اعلام رای حکمین پیشه ی خود نمودند و بدین واسطه تباهکاری کردند و به موعظه ها و دعوت هایش برای مقابله با معاویه و قاسطین پاسخ ندادند؛ پس طی جنگ نهروان آنان را به سزای اعمال مفسده انگیزشان رساند و ... مکمل این بحث اینکه آن حضرت آنچه را که بر اساس قرآن و سنت پیامبر ص و همخوان با سیره ی حضرتش بود می پذیرفت و بدان رای موافق می داد و نه مرتبط با هر امری. همانطور که او دعوت به قرآن شامیان برای حکمیت میان شام و عراق آنهم پس از بیان اینکه کار شامیان خدعه و مکر است را آنگونه که در متن پیمان نامه آمده بود مشروط به این کرد که دو حکم بر اساس قرآن و سنت پیامبر ص اتخاذ و اعلام رای نمایند. و همانطور که با خوارج برخورد قاطع کرد چرا که بر اساس قرآن و سنت پیامبر ص به پیش نرفتند و نیز باز دوباره آهنگ صفین و شام نمود برای جنگ با معاویه؛ زیرا که رای حکمین بر اساس قرآن و سنت پیامبر ص نبود. و تمام این ها یعنی اینکه ملاک نظر و عمل حضرت علی در باور و نیز پایبندی به امور و پذیرش چیزی از یارانش؛ فقط قرآن کریم و سنت پیامبر و استنباط حضرتش به عنوان سیره ی وی بود و نه اینکه هر چه اکثریت خواستند او تن به آن دهد. همانگونه که او تن به این نداد که علیرغم تخلف حکمین از قرآن و سنت پیامبر؛ آنهم پس از اعلام رای و پیش از انقضای مدت یکساله ی متارکه ی جنگ؛ بیاید و نقض عهد کند و به جنگ معاویه برود و ... پس بدیهی است که به کسی همچون خوارج هم این اجازه را نمی دهد که با تمسک به آیه ای از آیات قرآن بیایند و فساد و تباهی روی زمین بر پا کنند و انسانهای بی گناه را تفتیش عقاید کرده در صورت اعلان خشنودی از حکم داوران بکشند و ...0

11- و نهایت امر اینکه همانطور که در متن آمد باید متذکر شد که روش حضرت علی ع هنگام بیعت مردم با وی به عنوان خلیفه ی مسلمین و امیر مومنین حتا هنگام مواجهه با قاسطین این بوده که گماشتگان خلیفه ی قبل را دعوت به بیعت کند و اگر تسلیم شدند یا ابقای شان کند و یا تعویض. که همگی به جز معاویه در شام پذیرفتند. او باز برای معاویه این روش را پس از جنگ جمل و پیش از جنگ صفین در پیش گرفت ولی نتیجه این شد که جواب نامه های حضرت علی ع از سوی معاویه با اتکا به مشورتهای سراسر نیرنگ عمروعاص و همراهی شامیان اعم از خاص و عام با دستاویز خونخواهی عثمان؛ اعلان جنگ باشد و ... پس علی ع هیچگاه نه در پی جنگ بوده و نه آن را در راس و روش امور از جمله امر حکومت داری اش قرار داده است. مگر آنکه گروههایی همچون ناکثین و قاسطین و مارقین با فسادشان روی زمین این زمینه را برای وی از سر ناچاری و به راه مستقیم نیامدن فراهم کرده باشند.



[1]  - ألّا تزر وازرة وزر اخری. و ان لیس للانسان إلا ما سعی. و ان سعیه سوف یری. ثم یجزیه الجزاء الاوفی. و ان الی ربک المنتهی. ( 38-42 نجم با توجه به آیات27-62) .

 

[2] - کتاب جنگ های حضرت علی ع یا ... / سید مهدی شمس الدین... / ص 41 .

 

 

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ