سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 27476
کل یادداشتها ها : 30
خبر مایه


 

 

1 / ت )نتیجه گیری این مبحث ( ت )

* - اینکه روشن می شود امام حسین ع قیامی بر علیه یزید بن معاویه نکرده است؛ بلکه او نخست با نپذیرفتن بیعت یزید، از مدینه در روز روشن و مقابل دیدگان همه رهسپار مکه شد. و آنچه که موجبات رخداد بزرگ و حماسی و سراسر کوشش و مجاهده و به یاد ماندنی عاشورای شصت و یک هجری را پدید آورد و ننگش باز برای کوفیان عهد شکن باقی ماند؛ این بود که عراقیان به ویژه کوفیان پس از مرگ معاویه و به تخت نشستن یزید، سر به شورش بر داشتند و چون عموماً به خاطر فسادهایش و خصوصا جبران رفتارهای گذشته ی خود با حضرت علی ع و امام حسن ع نمی خواستند زیر بار خلافت یزید بروند؛ لذا با توجه به فضایل و تقوای امام حسین ع و نسبش که به پیامبر ص و خاندان او از علی ع و فاطمه س می رسید و برادر امام حسن ع نیز بود، طی نامه نگاری های گوناگون و متعدد از وی خواستند که از مکه بیاید و پیشوای آنان شود و امام ع هم به خاطر فزونی نامه ها و دعوت نامه ها و پس از فرستادن مسلم بن عقیل و دریافت نامه ی وی بود که به سوی سرزمین عراق برای ورود به کوفه حرکت کرد و چون با سپاهیان عبیدالله بن زیاد گماشته ی یزید بر کوفه و کسی که پس از ورودش کوفیان دعوت کننده از امام ع را تطمیع و تهدید کرد و سر جایشان نشاند تا باز قعود اختیار کنند و نیز مسلم بن عقیل را به دستورش به قتل رساندند؛ روبرو شد ، بنابراین از آنجا که باز همانند مدینه دعوت به پذیرش بیعت با یزید را در سرزمین عراق رد کرد و آماده ی جنگ شد، لذا طی نبرد نابرابر اما همانطور که گذشت حماسی روز عاشورا در سرزمین کربلا در سال شصت و یک قمری او و یارانش به شهادت رسیدند و زنان و فرزندان آنان به اسارت رفتند و پس از گذر دادن آنان به کوفه و شام به مدینه باز گشتند و علی بن الحسین ع امام مومنین شد.

    پس اگر امام حسین ع می خواست قیامی علیه یزید داشته باشد همانا وقتی که در مدینه به ایشان پیشنهاد بیعت با یزید که در شام بود و توسط والی آنجا به وی داده شد هر گز نمی آمد پس از دادن پاسخ منفی آن هم به خاطر فسق و فجورهای آشکار یزید که در خور امر به معروف و نهی از منکر بود، در روز روشن و جلوی چشم مردم راه بیفتد و روانه و رهسپار مکه سرزمین وحی و خانه ی امن الاهی شود؛ بلکه همان جا خیلی راحت با گرفتن بیعت از مردم به خاطر تمام نسبت ها و فضایلش در مدینه قیام را شروع می کرد و پس از آن به سوی عراق و شام به پیش می رفت، چرا که وقتی سخن از عدم پذیرش بیعت به میان می آید یعنی خود به خود اعلان جنگ؛ اما امام حسین ع اینگونه رفتار نکرد و با دادن نظرش مبنی بر عدم پذیرش درخواست بیعت با یزید و از آنجا که کسی هم از گماشتگان ولایت مدینه متعرض وی نشد؛ لذا راه باز مکه را برگزید و در پیش گرفت و بدان سو رفت.

      فرض کنیم که امام ع  مقوله ای تحت نام قیام علیه یزید را از مدینه با جنگ و همراهی مردم آنجا شروع میکرد و پس از غلبه همینطور به پیش می آمد و به سرزمین کربلا می رسید و در آنجا همان اتفاق روز عاشورا می افتاد و سپاه بی شمار عبیدالله بن زیاد بر او فائق می آمدند و امام و همراهان او نیز از مدنی ها گرفته تا عراقی ها کشته و گرفتار می شدند؛ هم اکنون پرسش اینکه آن وقت تاریخ در این باره چه قضاوت می کرد؟ آیا حق را به ایشان و حرکت و نهضت و قیام شان می دادند؟ آیا مظلومیت ایشان آنگونه که طی سده ها پس از رخداد عاشورا و کربلا باقی مانده و هر روز به اراده ی خداوندی بر آن افزوده شده، پا بر جا می ماند؟ آیا حمل بر قدرت طلبی و دنیا خواهی ایشان نمی گردید که او علیه یزید و زمامداری به خصوص در ماههای حرام اقدام به قیام و جنگ کرده بود که به جز وی همه در سایر بلاد اسلامی تحت خلافتش با او بیعت کرده بودند؛ در حالیکه وقتی ایشان دعوت به بیعت با یزید توسط عامل او در کوفه را نپذیرفته و سپس راهی مکه شده بود؛ کسی متعرض او نشده بود؟ آیا باز حمل بر این نمی شد که به خاطر قیامش این حق سپاه عبیدالله و دیگر مردم بوده که یا مقابلش بایستند و یا اینکه او را حمایت نکنند چرا که با یزید بیعت داشته اند ؟  آیا آنچه را که عبیدالله بن زیاد و دیگران پس از واقعه ی عاشورا در خصوص آن حضرت گفتند؛ مبنی بر اینکه حسین بن علی ع بر خلیفه ی وقت خروج کرده بود را بر آن صحه نمی گذاشتند که آری نتیجه ی خروج و شورش علیه خلیفه ی وقتی که اکثرن با او بیعت دارند جز این یعنی کشته شدن رهبر قیام و همراهانش و گرفتاری کسانشان از زنان و فرزندانشان نیست؟ آیا همان عبیدالله بن زیادها برای توجیه کارشان و حق جلوه دادن زمامداری یزید و فریب بیشتر مردم و آیندگان نمی گفتند و گفته نمی شد که او بر خلاف دستور خدا و سنت پیامبر و سیره ی پدرش عمل کرده و حرمت ماههای حرام را نگه نداشته است؟ و ...

    پس نتیجه اینکه از سوی امام حسین ع برای ادای امر به معروف و نهی از منکر به واسطه ی فاسق و تبهکار بودن یزید، قیامی در قالب جنگ افروزی با حرکت از مکه به سمت عراق به ویژه اینکه مصادف با ماههای حرام بوده در کار نبوده و ایشان اقدامی که در رابطه با این صفات یزید با نظر داشت این دو فریضه آن هم در مدینه انجام دادند این بود که با وی به عنوان زمامدار مسلمین بیعت نکردند و دعوت به این بیعت را در واقع نپذیرفتند و بعد هم به مکه رفتند. چرا که اگر حرکت ایشان از مکه به عراق و کوفه یک قیام ابتدا به ساکن برای زنده کردن دو فریضه مذکور به شمار آید؛ پرسش اینکه پس برای چه آن حضرت بعد از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیلْ و طی سخنانی آمد و به همراهاش این اختیار را داد که هر کدامشان مایل است می تواند باز گردد؟ آیا این عقلانی است که کسی که برای جنگ و قیام علیه یک فاسق نیازمند نفرات بی شماری است اینگونه بیاید و به آنان اختیار مبنی بر ترکش یا همراه ماندنش بدهد. ؟ در حالی که اگر می خواست خود او ابتدا به خاطر باقی ماندن آن یاران اندکش باز می گشت. چرا که دیگر با این گروه اندک و همراه بودن زنان و همسران و فرزندانشان نمی توانست قیامی همراه موفقیت داشته باشد. اما تاریخ گواه این است که او حرکت کرد و با همین تعداد اندک از یاران باقیمانده با وی در روز محرم  با دشمن به مقابله بر خاست و نهایت امر در عاشورای سال شصت و یک هجری شهید شدند.  پس امری دیگر فراتر از قیام علیه یزید او را به ادامه ی حرکت وا می داشتْ و آن چیزی نبود جز اجابت دعوت همراه بیعت کوفیان مبنی بر پذیرش پیشوایی شان. پس روشن شد که علت حرکت امام حسین ع از مکه به عراق چه بوده است. فرض کنیم آن حضرت با شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل نه تنها با همراهان خود اتمام حجت نمی کرد که هر کس بخواهد می تواند باز گردد، بلکه خود با این برداشت که کوفیان با خالی کردن پشت پسر عمو و نماینده اش به سوی کوفه؛ نشان دادند که باز قابل اعتماد برای اینکه با آنان دست بیعتی داده شود نیستند در راس همراهانش به مکه یا مدینه باز می گشت؛ آن وقت پیامدهایش چه بود؟ دست کم این بود که همه از دوست و دشمن به صورت مشترک می گفتند که امام ع نقض عهد کرده است و بنابراین بر گذشتگان آنان از ناکثین و ناقضین عهد و بیعت ها با پدر و برادرش گناهی نیست؟! چرا که او برای این مسلم بن عقیل را  به کوفه روانه کرده بوده تا چنانچه حرف و عمل کوفیان یکی است آن را بنویسد و وقتی این چنین شد، امام حسین ع از مکه به سوی عراق مبنی بر اینکه دعوت آنان را قبول کرده است حرکت نموده است. یعنی پیمان بستن با داعیان خود که همان کوفیان باشند و اگر باز می گشت یعنی نقض عهد. اما از تبعات دیگرش این بود که کوفیان دعوت کننده هر چند در قضیه ی مسلم بن عقیل نشان داده بودند که چندان وفادار عهدشان نیستند؛ ولی مدام حق را به خود می دادند که ما از امام دعوت کرده بودیم و چنانچه ایشان می آمد نه تنها ْ تنهایش نمی گذاشتیم بلکه جبران مافات نیز می کردیم و از این سو هم زیر بار یزید و کارهای همراه گناهان آشکار او به واسطه ی این امام و آن دعوت هایمان نمی رفتیم و .... اما از سوی دیگر می توان به این موضوع تحت عنوان سایر پیامدهای آن بازگشت فرضی امام اشاره کرد که امثال یزید و عبیدالله بن زیاد نه تنها خیلی آسوده بر ولایات اسلامی با آن اعمالشان حکومت می کردند بلکه کوفیان را سرزنش می نمودند که آری این بود آن کسی که با آن سابقه از فضایلش و نسبت هایش با پیامبر ص از وی دعوت کرده بودید که بیاید و پیشوایتان باشد چرا که قصد بیعت با یزید را نداشتید، و از سوی دیگر چه خطبه ها که در حقانیت یزید خوانده نمی شد و ... ؛ اما امام حسین ع نه تنها با شنیدن خبر شهادت پسر عمویش مسلم بن عقیل به همراهانش اختیار داد که چنانچه مایلند باز گردند؛ بلکه خود با خانواده و یاران وفادار اندکش به حرکتش به سوی عراق و کوفه ادامه داد؛ و تمام اینها یعنی اینکه او در پی این مهم نخست و پیش از همه چیز به این موضوع رسید که کوفیان رفتارشان غیر از گفتار و عهدشان است و با او همان را خواهند کرد که با پدر و برادرش کردند؛ ولی او خللی در اراده اش پدید نیامد و به راه خود به سمت کوفه ادامه داد. دوم اینکه آن امام می خواست نشان دهد که بر قصد و عمل خود حتا در سرزمین عراق مبنی بر عدم بیعت با یزید به خاطر فسق و فجورهایش و عدم تقوایش پا برجاست. سوم و اما مهمتر از تمام این ها اینکه آن امام همام  ع می خواست نشان دهد که هر چند در بیعت نکردن با یزید ثابت قدم است؛ ولی در هیچ شرایطی  هم حاضر به این نیست که به عهدی که با کوفیان بسته است حتا آنچنانکه در قضیه ی مسلم نشان دادند آنان پیمان نگه دار نباشند؛ وفادار نماند و آن را بشکند حتا اگر به قیمت از دست دادن جانش باشد چرا که این خود مصداقی از همان امر به معروف و نهی از منکر بوده و می باشد. یعنی به عنوان معروف باید پیمان نگه دار بود و به عنوان منکر باید از آغاز به شکستن آن خودداری کرد.

     در واقع هر چند کوفیان با به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل به دست عبیدالله بن زیاد نشان دادند که به بیعت خود و فراخواندهایشان امام حسین ع را؛ با وی وفادار نیستند و دست کم توان یاری اش را به خاطر وجود ستمکاری چون پسر زیاد ندارند و نقض عهد کرده اند ( هر چند که این دلیل توجیه پذیر نمی تواند باشد) ؛ اما امام حسین ع این عامل یعنی دعوت کوفیان از خود و اعلام بیعت شان ضمن آن نامه ها را علیرغم رفتار کوفیان، دلیلی و حجتی و فرصتی برای این دانستند تا از این رهگذر به اقامه و احیای امر به معروف و نهی از منکر مرتبط با فاسقی همچون یزید بپردازند بدین معنا که می شود گفت قیام امام حسین ع از اینجا و پس از اعلام دو باره ی عدم پذیرش دعوت بیعت با یزید که اولی در مدینه بود و دومی در صحرای کربلا با همان هدف احیای فریضتین شروع می شود و نه از مکه یا مدینه. چرا که ایشان در عراق راهی برای بازگشت نداشتند یا باید بیعت با یزید را می پذیرفتند و یا اینکه تهدید به کشته شدن و جنگ را. که ایشان اولی را نپذیرفت. پس امام حسین ع به عهد خود با کوفیان پا بر جا ماند و راه راست خداوند را پیمود تا آنجا که چون بیعت نکرد پس باید می جنگید، بنابراین طی همان جنگ روز عاشورا ضمن مقاتله ی فی سبیل الله با سپاه عبیدالله به شهادت رسید و نامش به همراه یاران با وفایش جاودانه ماند و هر روز هم بر حقانیت آن به اراده و لطف خداوند و اهمیت این دو فریضه پس از نماز افزوده می شود. چرا که این نماز است که از فحشا و منکر برابر سخن خداوند یکتا باز می دارد. : « اتل ما اوحی الیک من الکتاب ج و اقم الصلاة ص ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر ق و لذکرالله اکبر ق والله یعلم ما تصنعون. ( 45 عنکبوت ). »    

     به عبارت دیگر دلیل کشیده شدن کار امام حسین ع و یارانش پس از حرکت از مکه و ورود به عراق به کارزار با سپاه عبیدالله بن زیاد در سرزمین کربلا و روز عاشورای سال شصت و یک هجری به خاطر فرا خواندن مردم کوفه از ایشان برای پذیرش پیشوایی شان بوده است. زیرا آنان می خواسته اند که یک پیشوای با فضیلت داشته باشند تا به نوعی جبران گذشته نیز بنمایند و کسی مثل یزید که آشکارا گناه می کند بر آنان زمامداری نکند. از این گذشته آنان شنیده اند که حسین بن علی ع دعوت بیعت با یزید را در مدینه نپذیرفته است. پس چه کسی بهتر از وی به خاطر تمام این ویژگی ها برای اینکه پیشوایشان باشد.  از سوی دیگر بدیهی است که وقتی پای امر به معروف و نهی از منکر و عدم پذیرش منکرات به میان می آید؛ امام نیز آن را قبول میکنند تا علاوه بر آن پیام روشن در مدینه  به وی یعنی یزید مبنی بر اینکه او به این خاطر با وی بیعت نکرده که پرهیزگار نیست؛ بدان وسیله بعد یزید را هم به راه راست فرا خواند و امر به معروف و نهی از منکر نماید تا مبادا به واسطه ی او و کارهایش در جامعه فحشا و فسق و فساد بروز و گسترش یابد و امری عادی جلوه گر نماید. اما چه می شود کرد که آنان یعنی کوفیان برابر رسم و سنت گذشته ی نه چندان دورشان؛ همان را به سر او آوردند که بر سر پدر و برادر بزرگوارش آوردند و تنهایش گذاشتند به نحوی که پایان کار، شهادت آن حضرت و یاران اندک اما شجاع و یکدل او بود؛ و این نتیجه ناشی از این بود که امام حسین ع همانطور که در مدینه نشان داده بود، در سرزمین کربلا هم بر همان روش و هدف بود که به خاطر فسق های آشکار یزید با وی بیعت نخواهد کرد که اینگونه هم شد و لذا آماده ی جنگ بر اساس کارزار یا مقاتله در راه خدا شد. زیرا که موضوع در سرزمین عراقْ یا بیعت اجباری با یزید بوده یا برگزیدن جنگ و لذا ایشان با اعلام عدم پذیرش بیعت بر باور خود ایستاد و طی جنگ دفاع کرد و حتا جان خویش را هم به همراه یاران با وفایش در راه خدا از دست داد تا اینکه معروف بماند و منکر در جامعه  همانطور که گفته شد خیلی راحت به وسیله ی فاسق و قاسطی چون یزید و اطرافیانش از این طرز فکر و عمل رواج نیابد و امری فراگیر نشود. و از این جهت است که مظلومیت حسین بن علی ع به حق باقی مانده و هر زمان که می گذرد بر آن در سرزمین های مختلف برابر خواست خداوندی افزوده می شود. آری امام حسین ع تن به اینکه فساد و منکرات در جامعه به واسطه ی تبهکاری در قالب زمامدار مسلمین بروز و ترویج نیابد با یزید فاسق بیعت نکرد و کشته شدن در راه حق را با جنگ تحمیلی برگزید و در این راه هیچ چیز مانعش نشد؛ اینکه مثلن با بی وفایی کوفیان که ابتدا شهادت مسلم بن عقیل را بدنبال داشت؛ بیاید و پاهایش بلرزد. و یا اینکه در روز عاشورا و با دیدن اینکه تک تک یاران با وفایش دارند در میدان کارزار با اشقیا شهید می شوند، سستی و یا تردید به خود راه دهد و به اصطلاح پا پس بکشد؛ و یا اینکه پیش خود فکر کند که اگر او شهید شود چه بر سر خاندانش خواهد آمد و ... نخیر او این چنین نبود بلکه حتا به عنوان آخرین فرد وارد میدان کارزار با دشمن شد تا آنجا که به شهادت رسید. زیرا او می دانست همان خدایی که وی به عنوان امام مومنین، برگزیده ی او، دارد در راهش مجاهده می کند؛ هم یاری اش خواهد کرد و هم حق را آشکار و متحقق و باطل را نابود خواهد کرد و هم اینکه یار و یاور خاندانش و زنان و کودکان همراه کاروانشان خواهد بود.

 

 

 






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ